داستان «افروختن آتش»؛ جک لندن

روز، سرد و ابری آغاز شده بود، بسیار سرد و ابری. مرد از باریکه‌راه اصلی رودخانه «یوکن» فاصله گرفت و از کناره‌ی خاکی و بلند رود بالا رفت. در بالای کناره، یک باریکه‌راه ناپیدا و کم رفت و آمد از میان جنگل‌زار به سمت شرق می‌رفت. کناره‌ی پرشیبی بود و او، در بالای آن، به … ادامه خواندن داستان «افروختن آتش»؛ جک لندن