«تتبع» یا «جستار» – که نزد میشل دو مونتنی به معنای «کوشش» است – نخستین بار در قالب انباشتی از افکار غیررسمی و اتفاقی در باب انسانها و موضوعات گوناگون آغاز شد. از نظر مونتنی، تتبع بیشتر دالانی برای فکر کردن با صدای بلند بود و نه یک نوع ادبی. در انگلستان بیکن و اومانیستها آن را رواج دادند. با این حال، در نیمه دوم قرن هفدهم ادبیات شکلی رسمیتر و آکادمیکتر به خود گرفت و به تبع آن، پرداختن به تتبع تدریجا رنگ باخت. کمی بعد، مجموعهای از شرایط که مختص انگلستان بود، زمینه را برای گروهی از اومانیستها فراهم کرد تا «فرصتی برای احیای دوبارهی تتبع به دست آورند». آثار این اومانیستها مانند تتبعات دومونتنی، بیکن و یا کولی شکلی گسسته و پاره پاره داشت اما از لحاظ تکنیک و طیف وسیعی که در بر میگرفت، حاصل نبوغی برجسته بود. این آثار به دلیل سبک جدیدی که در نثر آورده بودند، تأثیر زیادی – خصوصاً بر روی فرهنگ نوشتاری زمانهشان – داشتند. در اصل تتبعِ قرن هجدهمیِ اَدیسونی تشابه اندکی به تتبع متعلق به دورهی رنسانس داشت اما به هر حال پیشینهی آن به روزنامهنگاری بازمیگشت. از آغاز جنگ داخلی، انگلستان خانهی مطبوعات روزانه و روزنامههای کوچک محلی به شمار میرفت. با وجود این، به یُمن مصوبهی مجلس در سال ۱۶۶۲ در باب صدور پروانهی فعالیت برای روزنامهها، در قرن هفدهم، هیچگونه کار جدی در زمینهی روزنامهنگاری صورت نگرفت. با به قدرت رسیدن ویلیام، شمار روزنامههای کوچک محلی و مجموعهی روزنامههای مرکوری چند برابر شد. در سال ۱۶۹۰، جان دانتون به این فکر بکر افتاد که مجلهی رسمی آتنی را منتشر کند؛ نشریهای که بعدها به عطاردِ آتنی –نشریهای برای پاسخ دادن به پرسشها –تغییر نام داد. در سال ۱۷۰۲ دِیلی کورنت فعالیت طولانی خود را آغاز کرد که تا سال ۱۷۳۵ ادامه داشت و در سال ۱۷۰۴، دنیل دفو انتشار ریویو را شروع کرد. در ادامهی این مبحث، به معرفی چند جستارنویس برجستهی قرن هجدهم میلادی میپردازیم.
دنیل دفو ( انگلیسی، ۱۶۶۰-۱۷۳۱ )
دفو به عنوان یک رسالهنویس نشان داد توانایی چشمگیری در درک جزئیات دارد. او نشان داد که از نوعی پیشآگاهی درونی در درک رخدادها برخوردار است، خصلتی که وجه ممیزِ روزنامهنگارها و نویسندههای اجتماعی خوب است. در پایان قرن هفدهم، او جستار «همگام با پروژهها» را منتشر کرد که در آن پیشنهادهایی برای بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی انگلستان ارائه داده بود. این متن همچنین بیانگر نگاه پربصیرت دفو به رفتار و اخلاق افراد همعصرش بود، نگاهی که هر جستارنویس خوب باید داشته باشد. دفو در نوشتههای خود همواره به سیاست و جنجالهای عمومی میپرداخت. با این که نثر دفو نثری قوی، روان و خودمانی بود، هرگز نتوانست این سبک از نوشتن را بین تودههای مردم جا بیندازد. بدون وجود یک سبک نوشتاری محبوب همگان، عملاً، نمیتوان عامهی مردم را به خواندن دربارهی رفتار و اخلاقشان ترغیب نمود. این امر دربارهی نشریهی «ریویو» دفو نیز صادق است. جرات و جسارت دفو برای انتشار ریویو و پا گذاشتن به عرصهی روزنامهنگاری شایان تحسین است. این کار او برای ارزیابی قدرتهای سیاست بینالمللی و تعیین اینکه پرسشهای مربوط به تجارت و کلیسا که در موطنش مطرح میشد چقدر معتبر است، مفید واقع شد. اما در مقام مقایسه با فرهنگ و روح زمانهی او هیچ اقدام شاهکاری محسوب نمیشد. با وجود این، نشریهی ریویو تنها خدمتی نیست که دفو به پیشرفت روزنامهنگاری اجتماعی نموده است. تنها ده سال بعد، دفو دوباره به بررسی و تحقیق دربارهی رفتار و اخلاق شهری مشغول شد. تنها در آن زمان بود که شیوهی بیان ساخته و پرداختهی خود را پیدا کرد و نیز توانست مخاطبان پرشماری از بین تودههای مردم را به خود جلب کند.
ریچارد استیل (ایرلندی، ۱۶۷۲-۱۷۲۹)
نمایشنامهنویس، رسالهنویس و افسر سواره ظام بود که به حوزهی روزنامهنگاری وارد شد و از دل مجلهها، نقدها و خبرنامهها، سبک ادبی جدیدی استخراج و احداث کرد. او نخستین کسی بود که در خلال ماجراجوییهایش در این عرصه، دریافت که جستارنویسهای سیاسی، تا آن زمان، گروه نادرستی از مردم را مخاطب خود قرار دادهاند. دوران، دورانی بود که زمام امور از دستان پادشاهی انگلستان در رفته بود. همزمان، بهتدریج با رشد تجارت طبقه متوسط از اهمیت بیشتری برخوردار میشد. از این رو، دوران، دورانِ مصرف و خانهنشینی بود و عالم سیاست و دربار دیگر مادهی خام و الهامبخش مناسبی برای ادبیات بهشمار نمیرفت. این تمایلات نو، نوع جدیدی از نشست و برخاستها را در قهوهخانهها ایجاد کرده بود. به برکت اشتیاق زیاد لندنیها به محفلنشینی، تعداد میخانههایی از این نوع، از زمان جنگ داخلی انگلستان به بعد، ناگهان چند برابر شد. هرکدام از این قهوهخانهها و میخانهها اعضای ثابتی داشت که به دیدگاههای یکدیگر احترام میگذاشتند و عقاید غیرمرسوم یکدیگر را تحمل میکردند.
در این میان، مردی که چشم و گوش همشهریانش را به این نشست و برخاستهای طبقهی متوسط باز کرد، ریچارد استیل بود. استیل همان داشتهها و استعدادهای معمولی را داشت که هر فرد فرهیختهای در آن دوران میتوانست داشته باشد. اما تماس او با همهی جنبههای زندگی اجتماعی به او بینش و بصیرتی تمام و کمال بخشیده بود تا در تشخیص تظاهر و تجمل ساختگی و قدرشناسی و تحسین ارزشهای واقعی اشتباه نکند و بتواند هم جنبههای پیش پا افتادهی زندگی و هم جنبههای جدی آن را تقدیر کند و تناسب درستی میان آنها برقرار کند. نبوغ استیل در طرز فکر و ایدههایش نبود، بلکه در شیوهای بود که برای بیان کردن آنها به کار میبرد. هنگامی که نشریهی تتلر برای نخستین بار (۱۲ آوریل ۱۷۰۹) بیرون آمد، تفاوت چندانی با مطبوعات پیشین نداشت؛ مثل هر نشریهی دیگری بخشهای مختلفی داشت که هر یک به موضوعات مختلفی مانند اخبار، نقد تئاتر، شعر، ادبیات و علم سیاست میپرداختند و هر یک ذیل فصلی مربوط به یک قهوهخانه میآمدند.
از زمان سلطنت خاندان تودوربه بعد، رشد شهری در لندن بسیار سریع شده بود و مهاجرت دائم به پایتخت، نیاز جدیدی را ایجاد کرده بود – نیاز به نوعی معیار و استاندارد برای آداب شهرنشینی. استیل از نشریهاش برای ارضای این نیاز استفاده میکرد و بهتدریج آن را به سخنگوی جدید افکار عمومی تبدیل کرد. مدت زیادی، تنها به انتقادات کوبنده میپرداخت. او به گستاخیهای طبقهی نوظهور متوسط اعتراض میکرد و دربارهی کلاهبردارها، گزافهگوها، ورّاجها و ژیگولها طنز مینوشت و آنها را به باد استهزاء میگرفت.
طنز استیل، بهتدریج، گزندهتر و بانفوذتر شد. او نخستین نویسندهی انگلیسی است که دریافت خوشبختی و فضیلت تا چه حد به روابط صمیمانهی زندگی خانوادگی بستگی دارد. توجه و علاقهی او به زندگی خانوادگی باعث شد تا به مشکلات زندگی زناشویی نیز بپردازد. استیل در زمرهی نخستین نویسندگان انگلیسی بود که برای زنان نوشت. همچنین از نخستین افرادی بود که معیارهای جدید کمال زنانه را به قالب نثر درآورد. در آثار او مواردی هست که انگار چشمش به ورای دستاوردهای زندگی اجتماعی افتاده و برخی گرایشهای بیمار انسانی را که تمدن و محدودیتهای آن به همراه میآورد، دیده است. از جمله میتوان به مطالعات استیل روی «عقدهی حقارت»، خودبزرگبینی و حسادت اشاره کرد. همانطور که از یک انسانگرا انتظار میرفت، استیل – به مدد نشریهی تتلرش – برخی از گرانقدرترین خصوصیات ذات انسانی را در تیره و تارترین زندگیها کشف کرد.
جوزف ادیسون (انگلیسی، ۱۶۷۲-۱۷۱۹)
جوزف ادیسون سرپرست قدیمی و نابغهی نشریه اسپکتاتور بود (۱ مارس ۱۷۱۱ تا ۶ دسامبر ۱۷۱۲). موفقیت استیل در کشف گستره و قلمرو جستار ژورنالیستی بود، اما ادیسون به امکانات هنری آن پی برد. او لزوم تبدیل جستارنویسی ژورنالیستی را به سبکی ادبی درک میکرد. در نتیجه، تمام تلاش خود را وقف یک درونمایه در پرداختن به امور آشنا کرد. او همچنین، درک میکرد که جستار باید از افسون چیزهای تازه و نو برخوردار باشد. ادیسون بر این چالشها کاملاً تسلط داشت. در تماشاگر، او سیاست، جنجالهای مذهبی و ملالغتیگری را کنار گذاشت. در عوض، کلیهی موضوعهایی را که به نوعی با ادبیات، اجتماع و اخلاق سرو کار داشت، در آغوش کشید. او با اتخاذ خردِ جهانشمول و اجرای آن کوشید تا پرسشهای مربوط به امور جاری را روشن سازد و آثار خود را آکنده از تیپها و شخصیتها کرد تا اظهارات خود را به شکلی عینی درآورد. برخلاف روالی که در تتلر رواج داشت، او مصرانه به هدف اخلاقیِ روزنامهی خود میاندیشید؛ هر شماره از اسپکتاتور حاوی اندیشهای متمایز بود، به طوری که با شمارهی قبلی یا بعدیاش اشتباه نمیشد و در عین حال، از همان خانواده بود. اما اصالت، ابتکار و شایستگی تماشاگر به لحن و نگرش بود. اگر این نشریه صحنههای آشنای یک زندگی شهری معمولی را نمایش میداد، از زاویهی دید یک انسانگرا آنها را مینمایاند. این نشریهی روزانه چشم بر همهی تمایزها بست، مگر بر رذیلت و فضیلت؛ هیچ معیاری را قبول یا پیشنهاد نکرد، مگر عقل سلیم و خرد عمومی.
اسپکتاتور قرار بود با یک محفل کوچک گردانده شود؛ محفلی که شامل سِر راجر دو کاورلی (نمایندهی طبقهی مرفه کشور)، سِر اَندرو فریپورت، کاپیتان سنتری و ویل هانیکومب (به ترتیب، نمایندهی کسب و کار و تجارت، ارتش و شهر) بود. آقای اسپکتاتور – که خود، نویسندهی مطالب بود – مردی بود اهل سفر و کسب علم و دانش که به عنوان یک نظارهگر به لندن رفت و آمد می کرد؛ اما خود را به زد و بندهای سیاسی آلوده نمیکرد. موضوع این نوشتهها «تقویت اخلاق از طریق طنز اجتماعی و تلطیف این گونه از طنزها از طریق اخلاق» بود.
ادیسون خویشتنداری، رفتار نیک، پندار نیک، مدارای اجتماعی و احترام متقابلِ را به عصر خود آموخت. او نشان داد که هنرهای نمایشی تحت تاثیر صحنهسازی و صحنهآراییهای فرانسویها روندی فرسایشی پیدا کرده است و به منظور حل این معضل، حس و حال و سادگی تصنیفهای رمانتیک و افسانههای کهن را به مردان بزرگ ادبیات زمان خود یادآوری کرد و متفکران اجتماعی زمان را از اهمیت روزافزون تجارت آگاه کرد. او به کتابخوانهای انگلیسی نشان داد که بهشت گمشدهی میلتون به اندازهی ایلیاد و انئید شاهکار است و از این راه آنها را به خودپروری تشویق کرد.
سایر نشریات
تتلر و اسپکتاتور، هر دو، رقبا و دشمنان بسیاری برای خود تراشیدند. از جمله میتوان به تتلرِ زنانه، اینکویزیتر، فری تینکر، پلین دیلر، مدلی و رمبلر (مورد آخر به سردبیری دکتر جانسون بود) اشاره کرد.
جاناتان سوییفت (ایرلندی، ۱۶۶۷-۱۷۴۵)
یکی از مهمترین نشریاتی که تا حدود زیادی تحت تاثیر ژورنالیسم نو قرار گرفته بود، اگزامینر بود. سوییفت دریافته بود که موارد اشتراک زیادی ـ خصوصاً از لحاظ روحی – با ادیسون و استیل دارد اما او با شدت بیشتری در کسوت شخصی به نام جان پارتریج به دغلکاران تاخت. رسالهی جاودان او، پیشبینیهایی برای سال ۱۷۰۸، نام اسحاق بیکرستاف را بر سر زبانها انداخت – نامی که استیل در تتلر با خشنودی از آن به عنوان نمادی از شعور و صداقت یاد میکند. سوییفت به تتلر چندین توصیه کرد و دستکم پنج یادداشت برای آنها نوشت. اما طولی نکشید که خلقش برای نشریههای طنز و آرمانگرایانهی این دو دوست نزدیک زیادی تنگ و وحشی شد. تهمت جنون – تهمتی کم وبیش غیرانسانی که در اواخر عمر به سوییفت زده میشد – تنها در کتابها و رسالههایی مجال بروز مییافت که هیچکس مگر خود نویسنده را راضی نمیکرد. نقد قرن بیستم، بر سلامت روانی، انرژی مفید و ابتکارِ سوییفت در پرورش سبک منحصر به فردش در طنز صحه میگذارد و به جنون و انسانگریزیِ منتسب به او وقعی نمینهد.
گاردین
پس از توقف نشر اسپکتاتور، ادیسون و استیل هر دو خود را وقف تئاتر کردند؛ اما هیچکدام نتوانستند دلمشغولیِ روزنامهنگاری اجتماعی را رها کنند. در سال ۱۷۱۳، استیل گاردین را برای مواجهه با جامعه و تشریحِ تفضیلیِ فضاهای خصوصی زندگی و شخصیتها منتشر کرد. کمی بعد، ادیسون نیز به او پیوست. حوزهی اصلی مورد توجه گاردین را از توجه دوبارهای که به هنر جستارنویسی برانگیخت، میتوان حدس زد. با این حال، تنها نویسندگان انگشتشماری بودند که توانستند این دوران را تاب آورند زیرا جنبهی خودمانی و غیررسمی فرم جستار به شدت توی ذوقشان میزد. هنری که نویسنده را به خودبرونریزی و مکاشفه ی نفس وامیدارد، از او خلق و خویی خاص میطلبد. در عین حال، چون هنری است که دائم وارد بسیاری از خانهها و قهوهخانهها میشود، میباید چیزی مشترک با تمام مخاطبان خود داشته باشد. هنر جستارنویسی باید مداراگر، همگانی، واکنشی، عاری از هر گونه فرقهگرایی، جدلی و جنجالی باشد. از این رو، برخی از افرادی که دارای استعدادی درخشان در رسالهنویسی بودند، به هیچ وجه، صلاحیت جستارنویسی نداشتند. مثلاً پاپ واتیکان از جمله افرادی بود که برای گاردین مینوشت و قریحهی زیرکانه و سبک محاورهای و مطبوعش حرف نداشت، با این حال، افکارش بیش از حد مسموم بود. از بین سایر نویسندگان گاردین، جورج برکلی برجستهترین بود.
عکس از فرشته امینی
نظرات: بدون پاسخ