مجموعه داستان «آمیخته به بوی ادویهها» نوشته «مریم منوچهری» مجموعهای از هشت داستان کوتاه است که هریک براساس ایدهای ناب و در فضایی دوستداشتنی، آشنا اما غریب شکل گرفته است. این داستانها با عنوانهای «دقیقه هشتاد و یک»، «آمیخته به بوی ادویهها»، «ننه مملکت»، «این شط کوسه دارد»، «کافه حاجرئیس»، «لنج ابوفؤاد»، «یک روز تابستانی عبد مرد» و «چهار ثانیه به پایان» در کنار هم انسجام اثر را حفظ کرده و هارمونی لذتبخشی را به کلیت آن هدیه دادهاند. جلد کتاب علاوه بر اینکه یادآور اقیلم جنوب است و عنوان را در ترسیم فضا یاری میکند، نوید رویارویی با دنیایی زنانه را میدهد؛ دنیایی زنانه که گاه با عشق، گاه با جدایی، گاه با جنگ و گاهی با فوتبال گره میخورد.
«دقیقه هشتاد و یک» اولین داستان مجموعه است که به نوعی پیشقراولی برای دیگر داستانها محسوب میشود. این داستان به مخاطب نوید مجموعه ای پر از فضاهای ناشناخته را میدهد، فضاهایی که با عشق، جدایی و رنگ گره خوردهاند. اولین داستان در یک بستر فوتبالی شکل گرفته است و همین سبب نو شدن یک عشق قدیمی میشود. درگیری خط به خط این خانواده با فوتبال هم تمهید قابل توجهی است که نویسنده از آن بهره میبرد. آرژانتین میبازد، بیآنکه انتظار آن را داشته باشد و قهرمان افسانهایاش بتواند آن را نجات دهد و کامرون پدیده مسابقات میشود، پدیدهای که قهرمان باسابقهاش میشود زلزلهای چندریشتری برای خانوادهای در آن سوی زمین. داستان با آنکه جای پرداخت بیشتری دارد اما خوب توانسته در بستری باورپذیر مفهومی ملموس را جلوه دهد.
«آمیخته به بوی ادویهها» داستانی است که نام شاعرانهاش را بر کتاب نهادهاند. لحن و زبان تغزلی و زبان شاعرانه برای بیان یک فراق عاشقانه انتخابی هوشمندانه بوده است. داستان، داستان «وطن»، «عشق»، «وظیفه» و «دلکندن» است و در خلال واقعهاجتماعی روایت میشود. نویسنده با موفقیت توانسته بیآنکه از آن واقعه نامی ببرد و تنها با اشاراتی جزئی به آن، فاجعه میان دو شخصیت را با التهاب دو ملت گره بزند. زنی که از عشق دل میبرد تا به وطن برسد و مردی که در وطن غریب است و یک قدم با تیغ فاصله دارد که میپذیرد عشق از جهانش رخت بربسته است. «من تو را آمیخته به بوی ادویهها بوسیدم» کافی است تا خواننده بتواند رنگ این عشق را مجسم کند و در فضای داستان خود را نیل و کارون و زبانی که این دو در آن شکل می گیرند بسپارد.
«ننه مملکت» داستان سوم این مجموعه است با شخصیتپردازی درخشان و پایانی درخشانتر. تعلیق داستان کاملا بهجاست و راوی بیآنکه بخواهد فضایی مشابه با آنچه تاکنون از جنگ ترسیم شده بسازد با پیرزنی همراه میشود که در دنیای زیبای بیآلایشی میزید، حتی در آن هنگام که دشمن در یک قدمی شهر است. «ایمان» بزرگترین دستاورد این داستان است. ایمان با مناسکی خودساخته همراه میشود و این مناسکاند که خرد خرد شخصیتی بینظیر و دوستداشتنی از ننه مملکت میسازند. پایانبندی داستان علاوه بر آنکه کمال شخصیت را نشان میدهد، ایمان او را نیز به خواننده منتقل میکند. خواننده میتواند سرش را از خواندن داستانی محکم و بینقص بالا بگیرد و پایش را روی زمین محکم کند و دلش قرص باشد به اینکه شط نجاتش خواهد داد.
«این شط کوسه دارد» روایتی نو از مضمون «غافلگیری جنگ» است. مضمونی که پیش از این باز هم از آن نوشته شده اما نویسنده با گرفتن جهت دوربین به سمت «ننهعلی» صدایی کمتر شنیده شده را به گوش ما میرساند. صدایی نه از نو عروس در حجله که از مادری که میخواهد در قتلگاه پسرش «با خوشحالی» بمیرد. قرارگرفتن داستان «این شط کوسه دارد» و «ننه مملکت» در کنار هم دو سویه مختلف شط را به تصویر میکشد شطی که در داستان قبلی نجات میداد، در این داستان «کوسه»هایی دارد که جان میگیرند. وجه مشترک این دو داستان «احساس تعلق» است. حسی که ننه مملکت را به نجات امیدوار میکند و ننهعلی را خوشحال میمیراند.
فضاسازی «کافه حاجرئیس» دقیق، دلنشین و صمیمی است. فارغ از حس دلتنگی و رفت و برگشت راوی به خاطراتی که با این کافه داشته است، در توصیفات گیرا و ملموس هستند که خواننده را تا پایان با خود همراه میکنند. موسیقی نیز به ترسیم فضا کمک میکند و باعث میشود حزن راوی بیش از پیش قابل درک باشد؛ حزنی که وقتی با حادثه پلاسکو عجین میشود بیشتر به جان مینشیند.
داستان ششم داستانی پر از خطوط سفید است. «لنج ابوفؤاد» که داستان تنهایی «مشهدی علیدوست» را بیان میکند داستانی است علیه تبعیضها و باور به آنها. داستانی که تنهایی یک زن نود و شش ساله را واکاوی میکند، زنی که همچنان عادتهای مردانه دارد و بازی را همان زمانی که بعد از چندین دختر متولد شده به پدرش باخته است. روایت از نود و شش سالگی زن و هنگامی که خانهنشین شده شروع میشود و راوی به گذشته نقب میزند اما روایت از گذشته تنها تا آنجا بیان میشود که علیدوست جوان است و حیران میان طبیعت و تقدیر. خواننده در حین داستان این فرصت را نمییابد که با رنجهای زن، با زمانی که پذیرفت زن است و مجبور شد به خاک برگردد همراه شود. تکهای از زندگی زن در ابهام باقی میماند، ابهامی که سوالاتی اساسی درباره شخصیت را بیجواب میگذارد.
عبد در داستان هفتم در تهران خودکشی میکند و همسر و فرزند درشکمش را در یک تعلیق آزارنده نگاه میدارد. تعلیقی که طول میکشد تا زن بر آن فائق آید و تکههای پازل این خودکشی را کنار هم بگذارد. پازل که کامل میشود اما خودکشی عبد قانعکننده نیست. او که با آمدن بچه میتوانسته «احساس خوشبختی» کند چرا با زنده شدن خاطرهای این احساس را از خود برای همیشه دریغ میکند؟ عبد اما رهاورد دیگری برای نویسنده دارد، او در این داستان مهارت خود را در زبان روایت نشان میدهد، زبانی که در این داستان رنگ و بوی تهران گرفته است.
«چهار دقیقه تا پایان» آخرین داستان این مجموعه است که اعتراضی اجتماعی را با شکستی تاریخی همراه میکند. هفت گلی که آلمان روانه دروازه برزیل کرد فاجعهای بود برای آبادان و دختری که پشت درهای ورزشگاه نشسته و بغضی را با خود همراه دارد بیشتر از همه این فاجعه را درک میکند. مجموعه با فوتبال شروع میشود و با فوتبال تمام. با زخمی که یک دختر از فوتبال میخورد آغاز میشود و با دختری که در دروازه برزیل ایستاده و حود را قوی و مقاوم نشان میدهد تمام. عزاداری برای پدربزرگ و عزاداری برای برزیلی که شکست خورده شهر را در خلسهای فرومیبرد که میتواند دختر را به آرزویش برساند.
«آمیخته به بوی ادویهها» چه از لحاظ زبان و چه از وجه مضمون مجموعهای خواندنی است. آدمهای مجموعه زندگیهای منحصر به فردی دارند که از یک سو با تعلق به فضای زنده جنوب و از سوی دیگر با تعلیق رفتن و مهاجرت گره میخورد. آدمهایی که خواندنشان بوی ادویهها را مستقیم میدهد توی شامه آدم و آدمهایی که بابی تازه را در داستانهای اقلیمی میگشایند.
مطالب دیگر این پرونده:
نظرات: بدون پاسخ