در دوران دبیرستان نام گورکی برای خیلی از همکلاسیها که علاقهای به کتاب خواندن داشتند، ناشناخته نبود و گاهگداری ترجمهای از آثار نویسندگان روس منجمله گورکی در بعضی از مجلات دیده میشد که میخواندیم. فکر میکنم در آن سالها فقدان سرگرمیهای امروزی مثل تلویزیون و سینما (سینما بهواسطه منع خانوادههای مذهبی از جمله خانواده خودم) ما را به خواندن داستان میکشاند. به نظر من همخوانی آرمانی فکری روشنفکران ایرانی و نویسندگانی همچون گورکی دلیل این استقبال بوده است. گورکی که در خانواده نسبتاً فقیری به دنیا آمده بود و در همان کودکی یتیم شد و زندگی سختی را گذراند، نسبت به مردم فقیر و زحمتکش احساس همدردی بسیاری داشت و به همین دلیل بهطور علنی با استبداد تزاری روسی مخالفت کرد و بعدها هم پیوسته در کارهای ادبی و نامههایش از طبقه زحمتکش دفاع میکرد. این مشخصه تا حد زیادی برای روشنفکر ایرانی جاذب بود بهخصوص بهخاطر اینکه گورکی با وجود پشتیبانی از سوسیالیسم، هیچوقت رسماً عضو جنبش مارکسیسم نشد. بهترین صفتی که در مورد گورکی به کار رفته، این است که او آدم و نویسندهای بشردوست بود و شاید به همین علت خواننده و نویسنده ایرانی به آثارش علاقهمند شدند.
اولین داستانی که از گورکی خواندم، «گلکاش» بود که به دلایلی آدم را به یاد بچههای خیابانی خودمان در آن روزها میانداخت. داستان دیگری که یادم نیست کجا و کِی خواندم «بیست و شش مرد و یک دختر» بود که به نظر خیلی منتقدان بهترین کار گورکی است. در طی سالها آثار دیگر گورکی را کم و بیش خواندهام ولی فکر میکنم بسیاری از آنها را شعاری یافتم. (من شخصاً کارهای داستایفسکی و تولستوی را بیشتر میپسندم.)
در عکس: ماکسیم گورکی
۲۸ مارس، سالروز تولد ماکسیم گورکیست. مجله خوانش مطالبی را برای معرفی او تهیه کرده که میتوانید در پیوندهای زیر بخوانید:
https://khaneshmagazine.com//www.khaneshmagazine.com/1399/01/marsie-bar-enghelabigar/
نظرات: بدون پاسخ