|| دربارهی مجموعه داستان «توت فرنگیهای اهلی»؛ نوشتهی مهدی قلینژاد ملکشاه ||
مجموعه داستان «توت فرنگیهای اهلی» اولین کتاب نویسنده، مهدی قلینژاد ملکشاه، است که در انتشارات نگاه منتشر شده. داستانهای مجموعه کم و بیش به یکدیگر مرتبط هستند و ردپای شخصیتهای هر داستان را میتوان در داستانی دیگر دید. دردو داستان اول یعنی «راه انحرافی» و از «اینکه با هم همسفریم خوشحالیم» شخصیتها ثابتند و زاویه دید عوض می شود. این تغییر در زاویه دید و تکرار موجب میشود پارهای از شخصیتهای داستانی در داستان اول و پارهای در داستان دوم شکل بگیرد. نویسنده در ساخت مکانهای داستان هم به همین شیوه عمل کرده و تصویری که در داستان اول ساخته شده در داستان دوم کامل میشود و نشانهای مانند بطری نوشابه از یک داستان به داستان دیگر وارد میشود. استفاده از این تکنیکها موجب حس نزدیکی مخاطب با فضا و شخصیتهای داستان میشود و حتی جایی که نویسنده شخصیت تازهای میسازد مانند زن داستان «توتفرنگیهای اهلی» با دادن نشانهای مانند بارداری، خواننده حس میکند با همان زن داستان «حال کامل» روبهروست. نویسنده در کل مجموعه شخصیتها را به گونهای تکثیر میکند و با بر هم زدن خط زمانی ذهن خواننده او را در مواجهه با فضایی تازه قرار میدهد. مائده که در داستان اول به نظر میرسد در اکنون داستان در کنار جاده قدم میزند، در داستان دوم همسر مهاجرتکردهی پسر سیسالهای است که پلک راستش افتادگی دارد. نویسنده در داستان «پالیزبان» هم توجه خود را به زمان نشان میدهد و گذر آن را در این داستان با دور باطل تکرار به تصویر می کشد.
داستان ها اغلب بدون پیرنگاند و ایده¬ای مرکزی را بسط میدهند. یکی از این ایده ها که در تمام داستانهای مجموعه مشترک است و به نظر میرسد دغدغهی طرح داستان های کتاب بوده بازنمایی تکرار و این همانی آدمها و مکانهاست. در داستان «تکرار اخبار» این ایده به روشنی خودنمایی می¬کند. مائده که مطمئن است همسرش را در مصاحبهای تلویزیونی با همان لباس و طرز راه رفتن دیده در قدم زدن شبانهشان متوجه میشود مردی که از همسرش آدرس می پرسد دقیقاً خود اوست. در حالی که مرد اصلاً متوجه این شباهت نمیشود. در داستان «شکستن رکود» تکرار در مکان نشان داده میشود شخصیت اصلی داستان که به اشتباه به خانهی همسایه وارد شده متوجه شباهت باورنکردنی خانه همسایه با خانهی خودش میشود. دوقلوهای داستان «افسانه دوقلوها» و نیلوفرهای داستان «حال کامل» بسیار به هم شبیهاند و گویی تمام شخصیتها در حال تکثیر و تکرارند.
مهدی قلی نژاد ملکشاه در مصاحبهای که با شهر کتاب داشته گفته: «داستان «پرورش قارچ» حکایت نوشتن خودم است کم پیش میآید بدانم قرار است چه داستانی بنویسم.» شاید به همین دلیل است که داستان «پرورش قارچ» طرح و ساختمان داستانی محکمی ندارد و بیشتر به شرح وضعیت از یک موقعیت میپردازد و داستان «توتفرنگیهای اهلی» به مونولوگی طولانی با پایانی مبهم تبدیل می¬شود. ملکشاه اگرچه در به کار بردن تکنیکهای فرمی ذهن خلاقانهای دارد، اما این فرمها را در خدمت درونمایهی داستانهایش به کار نبرده است. بزرگترین کاستی داستانها همین بیتوجهی به درونمایهی روایی داستانهاست. اگرچه مکانها و شخصیتها در داستانهایی به هم پیوسته میتوانند در امتداد هم و مکمل هم باشند، اما آنچه نویسندهی مجموعهداستان «توتفرنگیهای اهلی» از آن غافل مانده کامل کردن هویت هر داستان به صورت جداگانه است. بعضی از داستانهای مجموعه تنها در ارتباط با داستانهای دیگرند که در ذهن مخاطب معنا پیدا میکنند. به عنوان مثال راوی داستان «راه انحرافی» که ساکت است و راننده را تا ته دره همراهی میکند رفتاری باورناپذیر دارد و به نظر میرسد از ناامیدی و یاسی آمده که تا پایان داستان دلیلش برای مخاطب مشخص نمیشود و تنها در ارتباط با داستان دوم است که بی تفاوتی او به خاطر مهاجرت همسرش معنا پیدا میکند. این کاستی خواننده را در مواجهه با برخی از داستان دچار ابهام و هویت مستقل بعضی از داستان¬ها را خدشه دار می کند و با وجود تمام خلاقیتها و تلاش نویسنده در خلق فرمی تازه برخی داستان ها تنها شبیه نقطههایی بیسرانجام در داستان «شکستن رکود» باقی میمانند.
نظرات: بدون پاسخ