پروندهی ربکا سولنیت (۲)
*
مروری بر مجموعه جستار «نقشههایی برای گم شدن»، نوشتهی ربکا سولنیت؛ نشر اطراف
*
«نقشههایی برای گم شدن» مجموعه جستاریست در ۲۱۶ صفحه و با مضمونی روانکاوانه که «ربکا سولنیت»، نویسندهی آمریکایی (متولد ۱۹۶۱) آن را نوشته است. نشر اطراف در ادامهی فعالیت تخصصیاش روی فرم ادبی جستار، اینبار به سراغ مجموعهای رفته که خواندنش چیزی شبیه یک سفر طولانیست. سفری که با اولین جملهی نخستین جستار آغاز میشود و پس از خواندن آخرین جملهی واپسین جستار، خواننده را به یک «من» دیگر تبدیل میکند. سفری نفسگیر و با همان سرعت قدمزدن و پرسهزنی سولنیت در جنگلها، صحراها و سرزمینهای ناشناخته. کتاب متشکل از نه جستار است که بین هر جستار، توقفگاهی برای استراحت، تفکر و تجدید قوا قرار دارد، پاساژهایی با عنوان واحدِ «آبی دوردست». گاه اما، همین کاروانسراهای میان راه، خود سفریاند مستقل. نیرویی میخواهند مضاعف و غرقشدنی ژرفتر: رفتن به آبیهای دوردست نقاشیهای قرن پانزدهم. چیزی که بعدها با عنوان پرسپکتیو جوّی از آن یاد شد.
درواقع، این کتاب را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: جستارهایی که نقطهی تلاقی و یکیشدنِ انسان با طبیعتاند و جستارهایی که به دنبال گمشدن در گسترهی آبی هنر خواننده را با خود همراه میکنند. سولنیت در این قسمت از آبی دریاها و آبی رنسانس به آبیهای روح میرسد و از آبیهایی میگوید که از بین رفتهاند و نیز آنهایی که در حال از بین رفتناند.
پارادوکس موجود در عنوان کتاب با این توضیحِ نویسنده قابل درک است: «گم کردن یعنی ناپدید شدن چیزی آشنا، اما گم شدن یعنی پدیدار شدن چیزی ناآشنا.» (صفحهی ۳۷)
جستارها نقشههاییاند برای کشف و شهود و بخشیدن معنایی جدید به مفهوم گمشدن که سبب نوعی از خودآگاهی شده و در نهایت منتج به پیدا شدن میگردند. نقشههایی برای گمشدن کتابی بالینی و سختخوان است که فهمش نیاز به تمرکزی عمیق دارد؛ درست به اندازهی عمق آبیهای دوردست نقاشیهای رنسانس. کتابی که به جرات میتوان آن را جهانبینی و فلسفهی سولنیت دانست. سولنیت با زندگی کولیوارش، کنجکاوانه به همهی مکانهای دستنیافتنی سرک میکشد تا پیداشان کند و در این بین حسرت ندیدن چیزهای گمشدهای که پیش از شناخته شدن ناپدید شدهاند را میخورد. مانند گونههای جانوری منقرض شدهای که هرگز فرصت ثبتشدن در لیستهای طولانی علمی را به دست نیاوردند. از نقشههایی میگوید که زمانی خالی از سرزمینهایی بودهاند که اکنون در آنها زندگی میکنیم. گویی در حفره یا خلأیی قرار داریم. نقشههایی که با رنگ آبی جادویی «ایو کلن» بدون مرز شده (صفحهی ۱۷۱) و چنان در هم یکی میشوند که مرز بین آسمان و دریا و خشکی هم از بین میرود.
سولنیت خواننده را وارد یک بازی اسرارآمیز میکند تا ناشناختهها را کشف کند و پیدا شود. چیزی شبیه به بازیهای استراتژیک که برای کشف معما باید در آنها عمیق شد و غور کرد. به نظر او پیدا شدن همان گمشدن در ناشناختههاست و کتاب نقشههاییست برای همین گمشدگی. شیوهی روایت کتاب جریان سیال ذهن است. سولنیت حین پرسهزدن و کشف مکانها و اشیای ناشناخته به دالانهای ذهنی گذشته، حال و آیندهی خود و آنها میرود و مسیری برای تلاقی این دالانها در شاهراهی مشترک را فراهم میآورد. جستارهای او شبکهای از واژهها و انگارهها و استعارهها هستند و از موضوعی و خاطرهای به دل حرفی دیگر و گفتوگویی دیگر میروند تا در پیچاپیچ نوشتههایش گم شوی ولی از گم ماندن نترسی. (صفحهی ۱۴) در یکی از جستارهای میانی کتاب که با عنوان مشترک آبی دورست از آن یاد شده از اسیران گمشدهای میگوید که بعد از مدتی چنان به موطن جدید خود خو گرفتهاند که دیگر خود را گمشده نمیدانند، هرچند خانوادههایشان تا ابد از واژهی گمشده در توصیف آنها استفاده میکنند. بیشتر نوشتههای سولنیت دربارهی فقدان است و جهان را در قالب فقدان تصور میکند؛ (صفحهی ۱۹۰) چه آن زمان که از خرابههای شهری، شهربازیهای رهاشده و بیمارستانهای متروک مینویسد و چه هنگامی که از موسیقیهای سواشده برای جادههای دوردست، خاطرات گنگ خانهی کودکی، خوابهای مکرر رازآلود و یا شخصیتهای بینام ترانههای کانتری و بلوز حرف میزند.
از ربکا سولنیت کتاب امید در تاریکی، ترجمهی نرگس حسنلی نیز به فارسی و توسط نشر مهرگان خرد منتشر شده است.
*عنوان یادداشت برگرفته از رویایی ذهنی از ربکا سولنیت است که طی آن قصد دارد تا از قطار خانوادگیاش جدا شده و تنها در مرغزاری بیانتها معنای واقعی گمشدن را کشف کند.
مطالب دیگر این پرونده:
نظرات: بدون پاسخ