وقتی ضرورت حفظ ظاهر و آبرو و با سیلی صورت را سرخ نگهداشتن جزئی از نظام رایج ارزشی جامعه است، آیا میتوان به آسانی پرده درید و صریح از خود گفت؟ مگر زبان سرخ سر سبز برباد نمیدهد؟ مگر نگفتهاند که «آن یار کز او گشت سرِ دار بلند/ جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»
از نشانههای بارز تجدد، شکلگیری اتوبیوگرافی یا حدیث نفسنویسی است، که به نظر میرسد نوعی خودبازسازی یا خودنگریست.
نخستین نشانههای حدیث نفس نویسی زنان به اواسط قرن بیستم میرسد و به نظر میرسد پیشگام این سبک در ایران به زمانی برمیگردد که شمس پهلوی خاطرات خود را به صورت سلسلهمقالات مفصل در مجلهی «اطلاعات» ماهیانه به چاپ میرساند. هشت سال بعد، نویسندهای با نام ملکه اعتضادی کتابی را با نام «اعترافات من» در سال ۱۳۳۵، در تهران چاپ کرد که متاسفانه اطلاعاتی از ناشر این کتاب در دست نیست، اما نسخهی اصلی این کتاب در کتابخانهی آستان مقدس حضرت معصومه در شهر قم نگهداری میشود.
ملکه اعتضادی از نوادگان اعتضادالسلطنه قاجار است، او بنیانگذار مجلهی «بانوان ایران» و یکی از مهمترین زنان در حوزهی سیاست بود و تحصیلات اولیه خود را نیز در تهران به پایان رسانید. پس از آن برای ادامه تحصیل ابتدا به فرانسه و سپس به آمریکا- ایالت اوکلند کالیفرنیا مهاجرت کرد و از «دانشگاه سرکیون» نیویورک در رشتهی خیاطی و طراحی مد مدرک گرفت. در یک شرکت سینمایی بنام «متروگلد وین مایر» به عنوان طراح لباس مشغول به کار شد و پس از هفت سال به تهران بازگشت و یکی از مدرنترین سالنهای خیاطی و مد زنانه را در تهران تاسیس کرد که برای تعدادی از زنان نیز ایجاد اشتغال کرد.
اعتضادی در کتاب «اعترافات من» میگوید: «در این یادداشتها، سلسله تحقیقات روانشناسی را به صورت روانکاوی درونی (اتوکریتیکال) خواهید دید. به توقیعات خدای لایزال با نشر این خاطرات ناچیز بزرگترین قدم در راه حل مشکلات خانوادههای ایرانی برداشته شده و در برابر این اقدام خویش هیچ گونه انتظاری از احدی نداشته و ندارم و پاداش خود را از پیشگاه ایزد منّان خواستارم.»
آنچه به نظر میرسد،حدیث نفسنویسی یا نوشتن اتوبیوگرافی ،چیزی فراتر از یک نوشتن با محوریت روزمرهگی بودهاست، گویا نویسنده تلاش میکند تا مرزهای درونی و بیرونی را همزمان بشکند و خود را به رهایی برساند تا بتواند به این قسمت از درون خویش نائل شود. ملکه اعتضادی رهبر «جمعیت ذوالفقار» بود. او یک «کمپین گسترده» علیه دکتر محمد مصدق به راه انداخته بود و آنچنان که در تاریخ آمده است: «به همراه اعضای حزب خود که از ”جوانان قبایل مختلف ایران و پسران رجال دینی” بودند، بخشی از تظاهرات [علیه دکتر محمد مصدق] را به عهده داشت.»
گفته شده ملکه، یکی از مدیران محله «شهر نو» در تهران بوده و همچنین قبل از کودتای ۲۸ مرداد در توطئههای شاه علیه دکتر مصدق نیز شرکت میکرده و در روز کودتا نیز سوار بر یک تانک در خیابانهای تهران حضور داشته است.
ارتشبد فردوست در خاطرات خود درباره کودتای ۲۸ مرداد مینویسد: برادران رشیدیان، ظاهرا توانستند جمعیتی حدود پنج، شش هزار نفر را راه بیندازند. ملکه اعتضادی را هم پیدا کرده بودند که متخصص تحریک و تهییج بود و چادرش را به کمر بسته و روی جیپ سخنرانی میکرد. مشهور است که شعبان جعفری (بیمخ)، گروهی از این زنان را اجیر کرد و آنها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر تودهای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشونکشی کردند. گویا بعد از کودتا چندصد متر زمین به همراه اعطای مسئولیت بخشی از سهام بانک ایران و ژاپن نیز به وی اعطا شده بود.
فردوست همچنین مینویسد که ملکه اعتضادی از حمایت چهرههای برجستهی سیاسی و مذهبی برخوردار بود، اما جالبترین چیزی که دربارهی او میخوانیم، در مقالهی محمد اقبال است. ظاهرا در یکی از جلسات محاکمهی دکتر محمد مصدق، ملکه اعتضادی از جای خود بلند شده و خطاب به مصدق که به دلیل غلبهی احساسات میلرزیده، میگوید:یک پیرمرد سیاسی که مملکت را به پرتگاه رسانده، نباید در دادگاهی که به خیانتهای او رسیدگی میشود، بلرزد. مصدق که او را به خوبی میشناخته میگوید: خانم،منار جنبان اصفهان قرنهاست که میلرزد و هنوز پابرجاست. ملکه اعتضادی درزمان انقلاب به اسرائیل مهاجرت کرد و تا کمی قبل نیز زنده بوده که در روایتهای متناقضی آمده است که او کشته شدهاست؛ اما متاسفانه اطلاعات دقیقی از تاریخ و چگونگی مرگ وی دردسترس نیست.
منابع:
جستجو در آرشیو و مخزن کتابخانه ملی
مقالهی «حدیث نفسنویسی»
قلعه (شهرنو)، نوشتهی محمود زند مقدم، ۱۳۳۶
شهرنو؛قلعه زاهدی، نوشتهی محمود زند مقدم، سوئد، ۱۳۹۱
خاطرات شعبان جعفری، نوشتهی هما سرشار، ۱۳۸۰
نظرات: بدون پاسخ