شاعر یا داستاننویس، مسئله این است
تا دهههای اول و دوم قرن معاصر، زنان به نسبت کمتر از مردان دلسپرده و فعّال در دنیای ادبیات بودند و آنانی که پا در این وادی گذاشتند، قریب به اتفاق یا از درباریان و منصوبانشان بودند یا از طبقهی روشنفکر ودارای والدینی تحصیلکرده و تاثیرگذار. ماهرخ پورزینال امّا شاعریست که در هیچیک از این دو دسته قرار نمیگیرد.
ماهرخ، گیلانیتبار بود و در سال ۱۳۰۹ در بندر انزلی که در آن زمان بندرپهلوی خوانده میشد به دنیا آمد. از همان دوران کودکی قریحهی شعر در وجودش بود و شعرهایش در دوران تحصیل توسط همدورهایها و دیگر اطرافیانش خوانده میشد. او که تخلص ماهرخ را برای خود برگزیده بود، خیلی زود شعرهایش را در نشریات روز آن زمان ایران و در مجموعههای شعر به چاپ رساند. تنها در یک دهه، بین سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ سه دفتر شعر به چاپ رساند که عناوین آنها «دلهای شکسته»، «گل مرداب» و «خشم شاعر» بود. از میان این سه، یکی برای نگارندهی این متن حائز اهمیت و توجّه بیشتر است؛ چون به سبب انتشار همین کتاب -که به گواه کتابخانهی دانشگاه تهران و نیز دانشگاه فردوسی مشهد در قالب نظم و نثر است- نام ماهرخ پورزینال در فهرست زنان داستاننویس ایرانی آمده؛ امّا در تمامی منابع و پایگاههای مقالات از ایشان به عنوان یک شاعر یاد شده و شعرهای اویی که همدوره با فروغ فرخزاد بود، هم اکنون نیز در بعضی از مجلات و سایتهای ادبی دیده میشود.
پرسش اینجاست که چرا از ماهرخ پورزینال که همواره از او به عنوان یک شاعر گیلتبار با چندین اثر منتشر شده در قالب شعر یاده شده به عنوان یک نویسندهی داستان نامبردهاند. اشاره کوچک و به قولی با تردید و شبه وجود دارد که کتاب گل مرداب که مجموعهای از نظم و نثر است در قالب و فرمی داستانگونه باشد. کتاب گل مرداب که مولف آن در زمان چاپش توانست از هنر دکتر هادی شفائیه برای طراحی جلد زیبایش استفاده کند در سال ۱۳۳۵ به چاپ رسید، اما اطلاعات و شرح حال دیگری از زندگی این شاعر و نویسندهی انزلیچی در دسترس نیست و زندگی این بانوی ادیب نیز مثل بسیاری دیگر از زنان اهل ادب ایران زمین در هالهای از ابهام است.
نظرات: بدون پاسخ