روایت مترجم چند مجموعهداستان و رمان از بارتلمی
دونالد بارتلمی، نویسندهی پستمدرن امریکایی، نویسندهی صاحبسبکی است که آثارش منحصربهفرد و یگانهاند. او داستان را در قالب کلاژ مینویسد، یعنی در متن خود تکههایی از متون دیگر مانند داستانهای ادبی، قصههای پریان، فیلمهای سینمایی، برنامههای تلویزیونی، سخنرانیهای سیاسی، آگهیهای تبلیغاتی و امثال اینها میگنجاند و داستان را به صورت ترکیبی از سبکهای نگارشی مختلف مینویسد؛ کلاژی از تصویرهای پراکنده که از آن به جای ساختار منظم داستانهای کلاسیک بهره میجوید. کلاژ برای او ابزار روایت داستان است و او را از متوسل شدن به پیرنگی منظم و پیوسته بینیاز میکند. در واقع، داستانهای بارتلمی از روایتی غیرخطی استفاده میکنند و فاقد طرح یا دارای طرحی بسیار محدودند. از این رو، برخلاف داستانهای سنتی که در آنها خواننده اقناع میشود که داستان به پایان رسیده و گرههای افتاده در آن گشوده شدهاند، داستانهای او ناگهان به پایان میرسند. در واقع، پایان یا نتیجهگیریای در کار نیست، نوشتن به ناگاه متوقف میشود؛ درست مانند ساقهای ریزومی و زیرزمینی که زیر خاک به صورت شبکهای بیپایان پیش رفته و از نقاط مختلف سر از خاک بیرون آورده است. ارگانیزمی که از جایی آغاز نمیشود و به جایی ختم نمیشود. همهی قسمتهایش شبیه هم هستند و هیچ قسمتی بخشهای دیگر را کنترل نمیکند. و اگر از جایی آن را از خاک درآورید، ساقهها از جهتهای مختلف از خاک بیرون میآیند و اصلاً نمیتوانید حدس بزنید آغاز و پایانش کجاست. این ریزوم یا ساقهی زیرزمینی، چنان که ژیل دلوز و فلیکس گواتاری میگویند، نه نقطهی مرکزیای دارد، نه منشا خاصی، نه ساختار مشخصی و نه وحدت و یکپارچگی تعیینکنندهای. شاید مثال دیگری که تصویر واضحی از داستانهای پستمدرنیستی در اختیار ما میگذارد شبکهی جهانی اینترنت باشد. این شبکه نه مرکزی دارد، نه نقطهی آغاز و پایانی، نه عامل کنترلکنندهای. فقط میلیاردها وبسایت است که به شکل دیجیتال و فراواقعیتی و تنها به صورت تصاویری بر صفحهی کامپیوتر وجود دارند. حتی اگر وبسایتهایی را از آن بیرون بکشید، شبکه همچنان به حیات خود ادامه میدهد، بدون آن که در عملکرد آن خللی ایجاد شود. داستانهای بارتلمی بیتردید نمونهی بارزی از این شبکههای پیچدرپیچ و تودرتو هستند.
علاوه بر اینها، حضور عناصر دیگری مانند زمانپریشی، شخصیتپریشی، نقیضه، گسستگی سبکی و امثال اینها هزارتویی پیچیده خلق میکند که درک کردن داستان و لذت بردن از آن را مستلزم شناخت بهتر از شیوهی داستان نویسی این نویسنده میکند. معنا در هالهای از ابهام قرار میگیرد و داستان گسیخته و پراکنده است. زمان و مکان مشخص نیست و اطلاعات چندانی دربارهی سیر وقایع داستان و پیشینهی شخصیتها در اختیار خواننده قرار نمیگیرد. خواننده قادر نیست خط زمانی مشخصی را دنبال کند و گویی در هنگام خواندن داستان قطعات پازلی را در کنار هم میگذارد تا به تصویری دست یابد. این تصویر ثابت نیست و خوانندگان مختلف چه بسا تصاویر متفاوتی در داستانهای او ببینند، زیرا داستانها پذیرای برداشتهای متکثر و مختلفاند.
در ترجمهی چنین داستانهایی نیز لازم است داستانی با همین خصوصیات در زبان فارسی خلق شود، کلاژی پراکنده با سبکی گسسته که در آن واژگان، نحو، زمان و جریان روایت به بازی گرفته میشود و دستمایهی آفرینش داستانی دیگرگون میشود. در بسیاری از داستانها، سیاقِ (Register) متن ترکیبی است از زبان رسمی و غیررسمی، قدیمی و معاصر، معیار و غیرمعیار، که لازم است در ترجمه حفظ شود. مثلاً در رمان پادشاه ترکیبی از زبان کهنه و زبان نو و سیاق رسمی و غیررسمی استفاده میشود. در جایی که شخصیتها با زبان قدیمی سخن میگویند ناگهان از اصطلاحی جدید و محاورهای استفاده میشود که مترجم باید همین ترکیب را که تا حدی به خندهآور بودن متن و طنز آن کمک میکند در ترجمه حفظ کند. یا در جایی که نویسنده به عمد از شیوهای غیرروان، گسسته و هذیانگونه استفاده میکند به هیچ وجه نمیتوان در اندیشهی آفریدن متنی روان و خوشخوان در ترجمه بود. در واقع، حفظ کردن سبک، سیاق، زبان، لحن و عناصر فرهنگی از دشواریهای کار ترجمهی داستانها و رمانهای این نویسنده است.
تلمیحهای ادبی و اشاره به داستانها و آیههای کتاب مقدس، فیلمهای سینمایی، شخصیتهای معروف و امثال اینها کار ترجمهی داستانهای بارتلمی را به تحقیق و جست و جوی پیوسته تبدیل میکند. مثلاً در یکی از داستانهایش با زبانی آمیخته به طنز میگوید «مخلوقات خدا … طبق دستور او زاد و ولد میکنند». این جمله به آیهی ۲۸ از کتاب پیدایش، باب اول، اشاره دارد: «و خدا ایشان را برکت داد و خدا بدیشان گفت: بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید، و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همهی حیواناتی که بر زمین میخزند، حکومت کنید.» سپس این را دستمایهی طنز خود قرار میدهد و از جهانی سخن میگوید که انسانهایش طبق دستور خدا آن قدر زاد و ولد کردهاند که در آن همانند سالن جوجهکشی در کنار هم ایستادهاند و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد و مردم به مساوات اقتصادی دست یافتهاند، جهانی که در آن «جایی برای تکان خوردن باقی نمیماند»، «جایی برای عطسه کردن نمیماند، طوری که آدم توی صورت کسی عطسه نکند». در داستان دیگری از عبارت «از ساحلی به ساحلی دیگر» استفاده میکند که از ترانهی میهنیِ “امریکا، ای زیباترین” سرودهی کاترین لی بیتس برگرفته شده است و شعار ملی کاناداییها را نیز تداعی میکند که ریشه در کتاب مقدس دارد: «و او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای جهان» (مزامیر، باب هفتاد و دوم، آیهی ۸). از این دست اشارههای ادبی و فرهنگی در داستانهای بارتلمی فراوان یافت میشود و در بسیاری از موارد فهم درست داستان و پی بردن به ظرافت و طنز نهفته در آن مستلزم درک صحیح این اشارهها است. پس یکی از وظایف مترجم داستانهای بارتلمی تحقیق و جست و جو در فرهنگ مبدا است تا بتواند به خوانندهی خود کمک کند از داستان بهرهی بیشتری ببرد.
بازی با کلمات در داستانهای بارتلمی از دیگر دشواریهای کار ترجمهی آثار اوست. جناس، جناس آوایی، واژهها و اسامی ابداع شده، زبانلغزه (malapropisms) و دستکاری زبان (manipulations) که در داستانهای بارتلمی به کرات دیده میشوند معمولاً ترجمهناپذیرند و برگرداندن آنها مستلزم کار خلاق و آفرینش چیزی شبیه به آن در زبان فارسی است. در چنین مواردی مترجم اغلب ناچار میشود دست به نوعی اقتباس هنری بزند و تاثیر متن مبدا را به گونهای دیگر در متن ترجمه جبران کند.
نظرات: بدون پاسخ