site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {ناداستان} > مرور کتاب‌های ناداستان > «شاید راوی پنجره باشد!»؛ درباره‌ی «اتاق کار»
اتاق کار

«شاید راوی پنجره باشد!»؛ درباره‌ی «اتاق کار»

۲۵ فروردین ۱۳۹۹  |  مهسا رازه کیسمی

«اتاق کار» از کتاب های نشر اطراف و مجموعه‌ی یازده روایت درباره‌ی آدم‌هاست. آدم‌هایی که شغلی انتخاب می‌کنند و به روزمرگی و تکرار تن می‌دهند. اول با انگیزه شروع می‌کنند. تلاش می‌کنند به خودشان ‌بقبولانند که کار، جوهره‌ی آدمیزاد است. بعدتر به این فکر می‌کنند که برای رسیدن به آرزوهای‌شان به پول و برای پول به کار احتیاج دارند. بعد هم با یا بدون علاقه ادامه می‌دهند. وقتی به خود می‌آیند که می‌بینند دسته‌بندی عکس‌های خانوادگی را درست همان‌جوری انجام می‌دهند که مدارک اداری را دسته‌بندی و مرتب می‌کنند، یا ذهن‌شان را برای گفتن چند جمله‌ی عاشقانه همان‌طوری نظم می‌دهند که برای نوشتن الگوریتم یک برنامه. مهم نیست نویسنده باشند یا کارمندِ فروش یا حتی مدیر منابع انسانی، مهم تا این حد آمیخته شدن با شغل و مهارتی است که روزی قرار بود بخش کوچکی از زندگی‌ باشد.

البته همه‌ی آدم‌ها یکسان و به یک اندازه با شغل‌شان درگیر نمی‌شوند. بعضی‌ها تنها به دفتر کار و ابزار و لوازمش دل می‌بندند. به کازیه و گیره‌های کاغذ و کاغذهای پشت چسب‌دار و خودکار و خودنویس. مثل راوی داستان «پایان دوران دفترداری» که مدیر منابع انسانی شرکتی پاریسی است و به فرش، مبل راحتی، دستگاه نسپرسو و کتابخانه‌ای که فضایی مجلل و پرطمطراق برایش مهیا کرده‌اند، دل بسته است. غافل از این‌که میز ریاست، دست‌کم در پاریس، به کسی وفا نکرده‌ است. اما ماجرای همه‌ی آدم‌ها به وابستگی به اتاق کار ختم نمی‌شود. بعضی دیگر نه به محیط کار بلکه به آنچه آموخته‌اند وابسته می‌شوند. مثل «برتراند گروبیانی»، شخصیت اول روایت چهارم مجموعه: «کرکره‌های خاک‌ گرفته‌ی دفتر یک معمار» که اعتقاد دارد که ساختمان‌ها حرکت می‌کنند اما در وضعیتی ساکن گرفتار شده است؛ جایی که به هر سمت می‌چرخد هیچ بنایی کوچک‌ترین تکانی نمی‌خورد. او که «دوست داشت فکر کند سازه‌هایی که طراحی می‌کند از قلبش راه می‌افتند به ذهنش، به دستش، به صفحه و به دنیا»۲ حالا باید از میان سکون کم مخاطره و جنبشی که ممکن است به زلزله منجر شود، یکی را انتخاب کند.

اگر «گروبیانی» جوری با کار و رشته‌ی مورد علاقه‌اش یکی شده که برای رسیدن به آرزوهایش خطر کند، در عوض بعضی‌ها مثل «رابرت بلیک»، راوی داستان «کارمندی که فاکنر می‌خوانَد» همه‌ی عزمشان را جزم می‌کنند تا از این یکی شدن تن بزنند. آن‌ها برای بدل نشدن به تیپ یک کارمند، شب‌زنده‌داری می‌کنند و نزدیک صبح خواب‌آلود و خسته خود را به تختخواب می‌رسانند تا قبل از شروع ساعت اداری یکی دو ساعتی بخوابند. اما گمان می‌کنند این طوری «هر روزمان ذره‌ای جادو در خود داشت، افسونی کوچک و نامنتظر»۳. بعضی‌ها با همه‌ی تلاشی که می‌کنند، کارمند باقی می‌مانند و بعضی دیگر زود و به موقع می‌فهمند که برای بعضی کارها ساخته نشده‌اند و رهایش می‌کنند. مثل راوی جستار «حسرت اداره» که از میان تمام تجربه‌ها و خاطرات تلخ و شیرین کار، حالا تنها گاهی دلتنگ ملاقاتی پنهانی کنار دستگاه قهوه‌ساز می‌شود. بعضی‌ها هم شغل‌شان را رها نمی‌کنند اما در کشمکش دائمی میان خودشان، سلیقه و قضاوت و درکشان و شغلی که دوستش دارند و از آن‌ها آدم دیگری می‌سازد، باقی می‌مانند. آن‌هایی که برای احساسات و افکار و عقاید مرزبندی می‌کنند و فراموش نمی‌کنند که سر کار و در سازمان، جای بعضی کارها، حرف‌ها یا حس‌ها نیست و گفتن ندارد که مثل معلم کارگاه نویسندگی خلاق در «جای خالی یک نفر در کلاس» گاهی هم از خودشان رودست می‌خورند. بعضی دیگر هم به جای محدود کردن خود، اتاق کاری متحرک می‌سازند و قانون‌های خودشان را وضع می‌کنند. قطعا چهل‌وچند ساعت کار هفتگی جزء قوانین چنین اتاق کاری نیست، اما «قوانین یک اتاق کار متحرک» نشان می‌دهد که هیچ دفتر کاری هم بدون قانون اداره نمی‌شود.

«اتاق کار» مجموعه‌ای از یازده روایت است و نه یازده داستان یا جستار. اما همین فرم تجربه‌گرا که داستان، جستار، نمایشنامه‌ی تلویزیونی، شعر و حتی دو صفحه نت در گام سل ماژور را کنار هم گرد می‌آورد در خدمت مفهومی است که کتاب قصد دارد با خواننده در میان بگذارد و آن نگاهی نو، از زاویه‌ای نو به کار، مسئولیت و آدمها است. همان‌طورکه نگاه یک داستان‌نویس به جهان با نگاه یک آهنگساز متفاوت است. انگار به دنیای تک‌تک این آدم‌ها با تمام پیچیدگی‌هایش از روزنه‌ی شغلشان نگاه می‌کنیم؛ درست مثل داستانی مدرن که در آن راوی پنجره باشد.

مجموعه‌ی «اتاق کار؛ یازده روایت از عشق، تعلیق و گیره‌های کاغذ» را نشر اطراف با ترجمه‌ی کیوان سررشته منتشر کرده است. 

  1. نام این مطلب برگرفته از روایت سوم کتاب، «دستگاه چاپی در دل خانه»  نوشته‌ی والریا لوئیزل
  2. صفحه‌ی ۷۰، «کرکره‌های خاک گرفته‌ی دفتر یک معمار» نوشته‌ی روکسان گِی 
  3. صفحه‌ی ۲۷، «کارمندی که فاکنر می‌خوانَد» نوشته‌ی جاشوا فریس
اتاق کار مجله خوانش مهسا رازه کیسمی نشر اطراف کیوان سررشته
نوشته قبلی: «حسرتِ نویسنده: اتاقی برای نوشتن»؛ گفتگو با کیوان سررشته
نوشته بعدی: شهر را باید با تمامِ جزئیاتش بخوانیم

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh