site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {داستان} > مرورنویسی- داستان > مروری بر «نجواهای شبانه»؛ ناتالیا گینزبورگ
Zarin_Natalia-Ginzburg-2

مروری بر «نجواهای شبانه»؛ ناتالیا گینزبورگ

۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹  |  مونا ترابی سرشت

رمان کوتاه (Novelette) «نجواهای شبانه» در ۱۴۲ صفحه و توسط نشر «دیگر» با ترجمه‌ی «فریده لاشایی» اولین بار در سال ۱۳۶۷ به چاپ رسید. این کتاب تا چاپ چهارم در سال ۱۳۸۵ نیز پیش رفت. طرح روی جلد کتاب اثری از «پابلو پیکاسو» نقاش اسپانیایی‌ست که «زن با یک کلاغ نام» دارد. «فریده لاشایی» در یادداشتی بر چاپ سوم آن نوشته است: «امروز که این کتاب را بازخوانی و برای چاپ سوم تقریبن از نو ترجمه می‌کنم، دیگر گینزبورگ نیست. فقط می‌توانم بگویم سعادت هم دوران بودن با انسانی چون او کمک می‌کند تا دوران را بگذرانم.» «فریده لاشایی» پس از خواندن این کتاب که کتابی‌ست مربوط به دوران جنگ، تصمیم می‌گیرد عازم ایتالیایی شود که جز «کمدی الهی» هیچ اطلاعات دیگری از آن نداشته است. در رم آن‌قدر این‌ور و آن‌ور پرسه می‌زند تا با کسی که آشناییِ دوری با یکی از فامیل‌های «گینزبورگ» دارد، رابطه برقرار می‌کند و می‌تواند وقت ملاقاتی با «گینزبورگ» بگیرد. درجایی در مقدمه‌ی کتاب می‌خوانیم: «همه‌ی آثار گینزبورگ بر محور یک موضوع دور می‌زند: به دورِ روابط مسمومْ گشته از سکوت انسان‌ها در حیطه‌ی عشق، دوستی و خانواده. زیرا تهوع از کلمه نه تنها موضع‌گیری او را در مقابل واقعیتی که به آن پرداخته، بلکه ریشه‌ی بیماری مهلکی را نیز روشن می‌سازد که انسان‌های داستان‌هایش را مبتلا ساخته است.»

داستان با راوی اول شخصی (الزا) روایت می‌شود که تنها نقشش راوی‌ بودن است و جز در ابتدا و انتهای داستان در هیچ کجای دیگر دیده نمی‌شود و کیفیتی همچون دانای کل را پیدا می‌کند و به جاهایی نیز سرک می‌کشد که هرگز در آن‌جا وجود نداشته است. داستان روایت دو جوان است که علاقه‌ی آن‌ها به یک‌دیگر ورای پذیرش مسئولیت ازدواج است و در ایتالیای دوران جنگ و پس از جنگ و در محیطی کوچک و روستایی می‌گذرد. راوی در نهایت سادگی و بدون به کار بردن هیچ تکنیک پیچیده‌ای خود را معرفی می‌کند. معرفی شخصیتش در غالب دیالوگی با مادرش بعد از بازگشتن از دکتر صورت می‌گیرد. در بیشتر زمان‌های این شخصیت‌پردازی راوی ساکت است یا تنها به جواب‌هایی کوتاه بسنده می‌کند که نشان از منزوی بودن و شخصیت درون‌گرای او دارد. پس از این معرفی کوتاه تا اواخر داستان ما با معرفی خانواده‌های دیگر این روستا روبه‌رو هستیم و نمی‌دانیم چرا راوی این‌همه از آن‌ها صحبت می‌کند و چه نقشی برای آن‌ها در نظر گرفته است. اما به واقع نقش این آدم‌ها بیهوده بودن زندگی‌شان است. در انتهای داستان که بالاخره ماجرای شکل گرفتن و نابودی یک عشق بین راوی و «توماسینو» مشخص می‌شود، متوجه دلیل آن همه توصیف و شخصیت‌پردازی‌های داستان که در ظاهر با روایت اصلی بی ارتباط‌اند، اما در باطن آینه‌ای از بیهودگی عشق و ازدواج «الزا» و «توماسینو» هستند، می‌شویم.

سکوت و انحطاط روابط آدمیان هسته‌ی مرکزی این داستان است. سکوت در دیالوگ‌ها هم به چشم می‌خورد. «گینزبورگ» از طریق سکوتِ «الزا» در دیالوگ‌ها و استفاده‌ی تعمدی و تکراری فعل گفت روایت و شخصیت‌پردازی را می‌سازد. به عنوان مثال به این قسمت از کتاب که خداحافظی «الزا» با «توماسینو» است نگاه کنید:

گفت: اگر تو دختری از دهکده‌ای دیگر بودی، اگر با تو در مونترال یا جایی دیگر برخورد می‌کردم با تو عروسی می‌کردم، در آن صورت خودمان را آزاد و سبک حس می‌کردیم. بدون این خانه ها، این تپه، این کوه‌ها خودم را مثل یک پرنده آزاد حس می‌کردم.

گفت: اما اگر حالا با تو به کانادا می‌رفتم همه چیز مثل این‌جا می‌شد. چیز تازه‌ای پیدا نمی‌کردیم، ما همچنان از «وینچنسینو»، «نبیا» و «پوریلو» حرف می‌زدیم. آن‌جا هم درست مثل همین‌جا می‌شد.

 گفت: تازه معلوم نیست که هرگز به مونترال بروم!

  گفت: و حالا برو.

  صورتم را میان دستانش گرفت: برو و گریه نکن. برو، با چشمان خشک و روشن. ارزش گریه کردن ندارد. می‌خواهم تو را این‌طور در خاطرم داشته باشم.

  و گفت: خدا نگهدار الزا.

  گفتم: خدانگهدار توماسینو.

  و رفتم.

گینزبورگ از طریق این سکوت به عنوان راهی برای نزدیک شدن به شخصیت‌ها، وارد شدن به درون آن‌ها و رسیدن به واقعیت استفاده می‌کند. او در مواجهه با احساسات دروغین سرد است و در مورد جزئیات و رفتارهای زنانه و ارتباطات خانوادگی به شدت جزئی‌نگر و واقع‌بین. در واقع گینزبورگ پرده‌ها را کنار می‌زند تا جور دیگر ببینیم. جهانی می‌سازد از انزوا و حقیقت با شخصیت‌هایی واقعی که همه‌مان در اطرافمان دیده‌ایم و حالا او سعی دارد ما را وادار کند تا به شکلی دیگر آن‌ها را ببینیم. در این میان زیست شخصی خود نویسنده را نمی‌توان نادیده گرفت. نثر او سادگی و صراحت بیان کم‌نظیری دارد و شادی، تولد، اندوه، مرگ، فضای خانه یا وقایعی آشنا که به خودی خود ارزشی ندارند، اما ترکیب آن‌ها با هم تاریخ و خاطره‌ای را می‌سازد جهان زیسته‌ی خود اوست.

داستان مجله اینترنتی خوانش مرورنویسی مونا ترابی سرشت ناتالیا گینزبورگ نجواهای شبانه
نوشته قبلی: «ادبیات علیه رنج»؛ هشام مطر و آنچه نوشته است
نوشته بعدی: ادبیات و تخیل جامعه‌شناختی

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh