site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {داستان} > مرورنویسی- داستان > «افسونِ رجعت به انزوا»
فریدون هویدا

«افسونِ رجعت به انزوا»

۰۶ خرداد ۱۳۹۹  |  کسرا شعبانی

|| درباره‌ی رمان «قرنطینه»، نوشته‌ی فریدون هویدا ||

این متن پیش از هر چیز دعوتی است به خواندن اثری درخشان، اما کمتر دیده شده و قدر نادانسته. رمانی که نه در زبان مبدأ و نه در زبان مقصد دیده و خوانده نشد و جز نامی از نویسنده و داستان در منابع فارسی از آن به‌چشم نمی‌خورد. این رمان در دوره‌ای از تاریخ معاصر رخ می‌دهد که به بیداری اعراب معروف است و بیش از هر چیز در بستر جدال غرب و شرق معنا می‌شود.

فریدون هویدا (زاده ۳۰ شهریور ۱۳۰۳ در دمشق – درگذشته ۱۲ آبان ۱۳۸۵ در کلیفتون، ویرجینیا) نویسنده، سیاستمدار، منتقد سینما، نقاش و برادر کوچکتر امیرعباس هویدا بود. وی در دوران رژیم گذشته مناصب دیپلماتیک متعددی در خارج از کشور برعهده داشت که مهم‌ترین‌شان نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد از سال‌ ۱۳۴۹ تا پیروزی انقلاب بود. هویدا سه سال پس از اخذ مدرک دکترای حقوق بین‌الملل و اقتصاد از سوربنِ پاریس، در ۱۹۵۱ به عضویت یونسکو درآمد و یکی از مشارکت‌کنندگان در تهیه پیش‌نویس نهایی بیانیه جهانی حقوق بشر بود.

هویدا بیش از اهمیتش به عنوان دیپلمات و حقوقدانی سطح بالا، به‌عنوان منتقدی نوگرا در حوزه‌ی سینما شناخته می‌شود. دوستی و معاشرت با حلقه منتقدان نوگرای سینمای فرانسه که در سال‌های بعدتر تبدیل به کارگردانان موج‌نویِ سینمای فرانسه شدند، شاید ماجرایی‌ترین بخش زندگی او به شمار آید. هویدا بین سال‌های ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۵ عضو حلقه‌ی اصلی منتقدین کایه به شمار می‌رفت.

داستان قرنطیه در یک شب می‌گذرد، البته درست‌تر که بگوئیم در یک شب روایت می‌شود. سامی سالم مردی در آستانه‌ی چهل سالگی است، متولد مصر، بزرگ‌شده‌ی بیروت، دانش‌آموخته‌ی پاریس، دیپلماتی روشنفکر و خوش‌گذران که معاشرانی از طبقات بالای جامعه فرانسه دارد (غیر از محل تولد سایر خصوصیات بر نویسنده منطبق است، خصوصاً استفاده از پیپ که گویا شناسه‌ی خانوادگی هویداهاست)، اما دچار عقده‌ی حقارت است و شدیداً از انزوا رنج می‌برد.

رمان، روایت یک مهمانی شام در شب بیست‌وسوم ژانویه ۱۹۶۰ در خانه پیر و ژاکلین است؛ ژاکلین همکلاسی دوران دبیرستان سالم در دبیرستان فرانسویِ بیروت است. مهمانی ترکیبی از تاجران، مرتجعینِ ثروتمند تا نویسندگان و بازیگران است. راوی از همان ابتدا به گفته‌ی خود دچار دل‌کندگی می‌شود. نوعی جداشدگی از تجربه‌ی زمانی و فراخواندن غیرارادی خاطرات از گنجینه‌ی یادها، رنگ‌ها، بوها و احساساتی که در گذشته تجربه شده‌اند. شکلی از روایت سیال ذهن که هر عنصری در واقعیت برانگیزاننده‌ی خاطره‌ و تجربه‌ای حسی در گذشته می‌شود که در پرتوِ جست‌وجویی به‌منظور یافتن منشا و مبدا جداافتادگی از جهان بیرون، راوی را به اشراقی در رابطه با خود هدایت می‌کند.

راوی، همچون روشنفکران فرانسوی و ضمناً یک عربِ مصری، جنگ الجزایر را نکوهیده و رفتار فرانسویان در این جنگ را غیراخلاقی می‌شمرد، اما خود بهتر از هر کسی از منویات طبقه فرادست و ثروتمندان محافظه‌کار فرانسویِ حاضر در مهمانی باخبر است. پس در ادامه شب در خود فرو می‌رود.

*

قرنطینه به‌مثابه وضعیت ذهنی و زیستی

اودیسه‌ی سامی سالم با یادآوری خاطره‌ی قرنطیه‌ی پدرش (پس از بازگشت از سفر حج در پورت سعید که توسط فرانسویان اداره می‌شود) به منزله‌ی وضعیت زیستی ابدی اعراب در جهان غرب آغاز می‌شود. بیگانگی با غرب و غربیان به‌عنوان یک شرقی و حس انزوا در میان همنشینانی که هرگز موفق نشده اشتراکاتی با آنان بیابد، محرک راوی برای کنکاش در گذشته به‌قصد یافتن دلایل این جداافتادگی است.

اهمیت قرنطینه به خاصیت شهادت‌دهندگی تصاویری است که هویدا موفق شده از اتفاقات سیاسی و درهم‌تنیدگی آن با زندگی شخصی راوی بیافریند. ژاکلینِ مسیحی و سالم مسلمان در دبیرستان فرانسه‌زبان بیروت به‌همراه طیف وسیعی از اعراب، ایرانی‌ها، ارمنی‌ها و فرانسوی‌ها گرفته تا مارونی‌ها، یهودی‌ها، قبطی‌ها، شیعیان، ارتدکس‌ها و…  تحصیل کرده‌اند. که خود نمونه‌ای است مینیاتوری از تکثر قومی و مذهبی بیروت در مقطع قبل و بعد از جنگ جهانی دوم. شهری چند قومی و چند مذهبی تحت نفوذ فرهنگ و سیاست فرانسه. درگیری‌ درونی اقوام و مذاهب با دشمنان خارجی و نیز با یکدیگر در کنار شیوه‌ی زندگی و جای‌گیری در طبقات اجتماعی و همچنین خواست استقلال لبنانی‌ها به‌عنوان عامل قوام این تکثر بی‌نظیر، تصاویری غنی از بیروت در این دوره تاریخی مهم ارائه داده است. هویدا که تحصیلات مقدماتی را در بیروت سپری کرد، صاحب اطلاعات دسته اولی از این شهر بود. وی در سال‌های دهه‌ی هشتاد و نود میلادی بیش از هر چیز به‌عنوان کارشناس مسائل جهان عرب در رسانه‌های غربی شناخته می‌شد.

تجربه‌ی دست اول دیگر که به‌عنوان تجربه‌ای خام به خوبی و با مهارت فرآوری شده، معاشرت با منتقدان کایه (که بعدها تبدیل به سینماگران موج‌نو شدند) طی سال‌های پس از جنگ جهانی دوم و پیش از شکل‌گیری کایه به‌عنوان مجله‌ای پیشرو در نقد سینمائی است. هویدا یکی از نویسندگان کایه طی دهه‌ی پنجاه بود. او در جولای ۱۹۵۹ در مقاله‌ای با عنوان  اول شخص جمع، شورمندانه چهارصد ضربه را ستود و آن را فراتر از شاهکار لقب داد. پس اتفاقی نیست که تروفو (به نام الکساندر لوکاس در رمان) بیش از همه‌ی یاران کایه به‌یاد آورده می‌شود.

*

«تنهایی بیماری قرن ماست و نشانه آن بر چهره دوستان‌مان که پاتوق‌شان در سن ژرمن دو پره، است دیده می‌شد.»

راوی از سویی نماینده نسل جدید اروپائیان پس از جنگ است که جهان‌بینی، زیبایی‌شناسی و آرمان‌های پیشین را نمی‌پذیرند و از سویی یادآور روشنفکران متجدد شرقی است که با دخالت‌های امپریالیستی قدرت‌های غربی در جهان سوم مخالف‌اند (پدر سالم یکی از ملی‌گرایان ضدانگلیسی در دوران ملک‌فاروق است که به فلسطین تبعید شده). اما تمام این‌ها و زیستن در میان فرانسویان از غریبگی راوی نمی‌کاهد، بلکه حس انزوای او را تشدید می‌کند؛ غریبه‌ای مصری در بیروت در میان لبنانی‌ها، غریبه‌ای عرب در میان فرانسویان و حتی غریبه‌ای میان مصریان‌ به‌عنوان روشنفکری غرب‌گرا.

دوستانی که سالم به مهمانان شبِ روایت ترجیح می‌‌دهد، مطرودانی‌اند‌ چون لوکاس‌ و دوست یونانی‌اش ارشمید. ارشمید کاستوس دنباله‌روی جنبش معناشناسی عمومی (General Semantics) است که مبلغ نوعی نگاه علمی/عرفانیِ غیرارسطویی به مقوله‌ی شناخت است. ارشمید به‌نوعی راهنمای فکری سامی تلقی می‌شود و لوکاس نیز پیشگام زیبایی‌شناسی جدیدی در سینما است.  هر دو اینان عناصری نامطلوب تلقی شده و در اقلیت‌اند. به‌همین دلیل سامی خود را با این مطرودان همراه و همدل می‌بیند.

*

ما و مدرنیت

قرنطینه، تقاطع انزوای فردی سامی سالم به‌عنوان روشنفکری متجدد است با حس حقارت اعراب که ناگزیر خود را با غربِ مسیحی رودرو می‌دیدند. تصادم شرق که خاستگاه راوی به‌عنوان عربی ملی‌گرا است و غربِ استعمارگر در بحرانِ (جاری) نبرد الجزایر، برای سامی گریزی باقی نمی‌گذارد غیر از پناه‌بردن به دامان زادگاه. هم در معنای بازگشت به وطن و هم به‌مثابه‌ی راه‌حلی برای رفع دوپارگی و پایان دادن به وضعیت قرنطینه‌گی.

علی شریعتی این داستان را بیان ادبی آرای جلال آل‌احمد در غربزدگی می‌دانست. شاید گفته‌ی شریعتی اندکی ساده‌انگارانه و عوامانه به‌نظر برسد. اما نمی‌توان از نظر دور داشت که واجد رگه‌ای از حقیقت است، چه هر دو اینان (شریعتی و آل‌احمد) بازگشت به دین و هویت دینی را نوعی جهاد سیاسی می‌دیدند. سامی نیز از ملی‌گرایی عوامانه‌ی جمال و تجاوز اسرائیل به مصر در بحران سوئز سرخورده است. کنکاش او در زندگی و خاطراتش که همگی در بستر دخالت‌های استعماری غرب در خاورمیانه و شمال آفریقا رخ می‌دهد، به‌شکلی جست‌وجو برای یافتن نوعی هویت و اصالت فرهنگی در برابر فرهنگ و تمدن غربی است، اما از مسیری دیگر. رهیافتی مبتنی بر سکولاریسم و از دل جنبش‌های ملی‌گرایانه و آزادی‌بخش مستعمره‌های سابق.

آشوری  مشکل اساسی «غرب‌زدگی» را عدم شناخت درست مولف از دو سوی تضادِ شرق و غرب می‌دانست و معتقد بود که ایده‌ی غرب‌زدگی بر بنیاد درستی بنا نشده. غرب‌زدگی را ادامه‌ی پروژه‌ی روشنفکری غرب و ناشی از نشت و نفوذ ایدئولوژی‌های مدرن به‌ جهان غیرغربی می‌داند. و اصولاً قیام امثال آل‌احمد و شریعتی در ضدیت با وضع موجود را به نام همان ارزش‌هایی می‌داند که دستاورد تمدن غرب است.

*

«تصویر غوطه‌ور حقیقت را باید در حین جابجا شدنش ضبط کرد.»

پس از گذشت نزدیک به شصت سال از انتشار کتاب و مرور تجربه ما و اعراب، گویی در بر همان پاشنه چرخیده. از پس مبارزات دین‌محور و ملی‌گرا، گرهِ جدال ما و غرب همچنان فروبسته باقی مانده. حتی پیچیدگی‌هایی چون بنیادگرایی اسلامی نیز بر آن افزوده شده.

شاید طعنه‌ی تاریخ باشد که روشنفکر متجدد ما که صلای بازگشت به زادگاه و خویشتن سر می‌دهد، اولین غیرفرانسه‌زبانی است که نامزد جایزه گنکور می‌شود. آشکارترین پیام این حقیقتِ تاریخ ادبیاتی شاید این باشد که چاره‌ای غیر از طرح مسائل‌ و اندیشیدن بدان از خلال دستاوردهای تمدن غربی از جمله رمان نداریم. بیان ادبی در قامت پاسخی به چالش رویارویی با غرب، یکی از امکان‌هایی است که می‌توانیم در آن به پرسش بنیادی از ماهیت مدرنیت و نسبت ما با آن بپردازیم و در آن بیاندیشیم.

قرنطینه. فریدون هویدا. ترجمه مصطفی فرزانه. فروردین ۱۳۴۵. انتشارات کتابخانه ایرانمهر

Les Quarantaines (GALLIMARD  – June 21, 1962)

رمان فریدون هویدا قرنطینه کسرا شعبانی
نوشته قبلی: قطار به مقصد خواهد رسید
نوشته بعدی: سرگذشت اجتماعی رمان در ایران (۱)

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh