اکبر رادی بهعنوان یکی از قلههای ادبیات معاصر دوست داشت تنها بهعنوان نمایشنامهنویس شناخته شود و به همین خاطر به جز «جاده» که سال ۱۳۴۹ منتشر کرد، طبعآزماییاش در حیطهی داستان نویسی را به اشتراک نگذاشت و بهقول خودش از خیر انتشار دو چمدان داستان گذشت. و شاید برای عموم که او را یک درامنویس میدانند بخش عمدهی قدرت نثرش پشت نمایشنامههایش پنهان ماند. البته که نمایشنامههایش هم از دقت بیمثال او در انتخاب کلمات حکایت میکند و به تنهایی برای درک توانایی نثر او کافی هستند اما به دلیل سادگی ظاهری و رفتن به سمت دیالوگنویسی به زبان ظاهرا عوام و روزمره (به استثنای نمایشنامهی «باغ شبنمای ما» که نثری ممتاز ملهم از متون دوره قاجار ارائه میکند)، شاید برخی تبحر نثری او را درک نکرده باشند. اما روزنامهنگاران و علاقهمندان پیگر اغلب به واسطهی کتابهایی همچون «دستی از دور» (مجموعه مقالاتی که سال ۱۳۵۲ منتشر شد)، «انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیده سوم» (متونی میان مقاله و نامه که سال ۱۳۸۳ منتشر شد) و «نامههای همشهری» که سال ۱۳۸۸ منتشر شد، با نثر ویژه و امضادار این نویسنده فقید بهتر آشنا هستند. کمتر روزنامهنگاری پیدا میشود که از خواندن متنی به قلم اکبر رادی به شوق نیاید و به احترام سر تکان ندهد.
در کتاب «مکالمات» هم که براساس گفتوگوهایی طولانی با او تنظیم شده، رادی سعی کرده با بازنگری در متن حتی زبان گفتوگو را بیشتر به بیان ادبی خود نزدیک کند. فکر میکردم اگر بنا باشد دربارهی «نامههای همشهری» چیزی بنویسم بیشتر درگیر همین موضوع «نثر» میشوم. نثر ممتازی که از ورود کلمات غیر ایرانی فرهنگ عوام نمیهراسد و در استفاده از ترکیبها و عبارات از کار افتاده کهن هم ابایی ندارد. دربارهی نثر رادی بسیار میتوان نوشت با نمونههای مختلف؛ از شرح صحنههای استادانهاش، دیالوگها و بخشهایی از مقالاتش هم نمونه آورد اما اتفاقی که در غالب نامه برای اکبر رادی رخ میدهد، ابعاد دیگری هم دارد. جدای از اینکه در غالب نامهها و جوابیهها و مقالاتش نثر یگانهاش را به رخ میکشد، او بحثهای متعددی را در حوزه داستان، نمایش، سینما و حتی موسیقی طرح میکند. او درواقع با متون غیر نمایشیاش تصویر فرهیخته مطلع از امور جهان را نمایش میدهد و از خودش میراثی بهجا میگذارد که بیشتر یک منتقد و تحلیلگر «پوست نازک» و دقیق چنین میکند.
من بهعنوان یک علاقهمند به دنیای هنری اکبر رادی مثل خودش سعی میکنم مصلح و عادل باشم و معتقدم در چند نمایشنامهای که آخر عمرش نوشت (یا به بیان دقیقتر منتشر کرد) ، افراط در پند و اندرزهای اخلاقی باعث شد که ضعیفترین دوران کاری خود را رقم بزند از طرف دیگر بعضا مواضع تندش در قبال برخی آثار هنری یا هنرمندان را چندان منصفانه نمیبینم. مثلا در نامه «ششم» در همین کتاب «نامههای همشهری» چنان به فلینی میتازد که دست آخر او را با کریم شیرهای مقایسه میکند و این بیانصافی است. اما نکتهی مهم در نامهها و متونِ به زعم من نامه-مقالهگون اکبر رادی، رویت یک منتقد کمالگراست که خود رادی سودای دیدنش را داشت.
اولین نامه کتاب حاوی چنین جملاتی است: «… که تا نقد، نقدی تراویده از عمیقترین لایههای معرفت آدمی بر کرسی شایسته خود قرار نگیرد، استعدادها (هر قدر هم خروشان و جوشنده) بیمهار و وحشی و هرز و پرت خواهد ماند. و من دور میبینم که در قلمروی بینقد[،] هنر و ادبیات پوستی واکند یا خودی به صحنه بیاندازد…». او به بهانهی آغاز به کار نشریهای در رشت این نامه را تیر ماه ۱۳۴۵ نوشته است. و مفصل به مسئلهی نقد و روزنامهنگاری پرداخته است. رادی حتی در کتاب «مکالمات» هم اشاره میکند که بهترین نقدها را در هنر معاصر ایران مولفان بر آثار یکدیگر نوشتند.
در همین کتاب که حاوی ۱۰ نامه او به «همشهری» است. ۵ نامه مشخصا مقالههایی تحلیلی درباره فیلم، تئاتر و نمایشنامه هستند. یکی هم دربارهی نمایشگاه آثار چهار اهل قلم (دهخدا، هدایت، آلاحمد و بهرنگی). و نامههای دیگر هم شاید مستقیما دربارهی اثر مشخصی نباشند ولی آکنده از دیدگاه رادی دربارهی هنرمندان، آثار و حتی جریانات ادبی هستند.
رادی در این نوع نوشتههایش صریح است (چیزی که چندان در فرهنگ و هنر ایران متداول نیست) در تمام نوشتههای غیر نمایشنامهای، رادی دربارهی هر کس و هر اثری که حرف میزند، با صراحت سخن میگوید. و توقعاش از نقد و منتقد در فرهنگ ایران چنین صراحتی بود و ظاهرا از دید خودش این را نیافته بود. راستش اینکه دههی آخر عمرش خیلی عصبی بود هم بیربط به این موضوع نبود. رادی و بیضایی بیشک بلند قدترین نمایشنامهنویسان تاریخ معاصر هستند اما به جز این چند سال آخر (حداقل پس از انقلاب) رسانهها چندان جدی به اکبر رادی نپرداخته بودند. رادی در قیاس با بیضایی بسیار مهجور مانده بود البته که فیلم ساختن و کارگردانی کردن به تیراژ کتابها و افزایش میزان خریدار حرفهای بیضایی کمک کرده بود. چیزی که رادی اهلش نبود او خودش را «نمایشنامهنویس تمام وقت» میدانست. شاید اینکه رادی از همان قدیم تا همین اواخر دوست داشت صریح و روشن نقد و تحلیل کند یکی برآمده از همین بود که از نظر خودش چندان کسی پیدا نشد که آثارش را وسط بگذارد و دقیق و بسیط تحلیل کند.
اکبر رادی علاقهمند به نقد و تحلیل بود، ولی خب پیش از هر چیز خودش را درامنویس میدید، پس ناگزیر باید بهانههای برای نوشتن متنی غیر نمایشی پیدا میکرد. او فرم «نامه» را انتخاب کرد تا در چنین غالبی حرف دلش را بزند. بررسی تطبیقی داستان و فیلم «داش آکل» که در غالب نامه به همشهری در این کتاب چاپ شده است یکی از درخشانترین مقالات در نمونههای بررسی یک اقتباس سینمایی است. به رغم علاقهاش به هدایت جانب انصاف را رعایت کرد و تشریح میکند که چرا از نظرش فیلم کیمیایی بالغتر از داستان هدایت است. رادی در بخش عمده «انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیده سوم» و «مکالمات» هم در حال تحلیل آثار دیگران است از چخوف و ایبسن گرفته تا هدایت و ساعدی.
«نامههای همشهری» متونی است که در سالهای مختلف نگاشته شده، ولی رادی دغدغهی نقد و تحلیل را همیشه داشت تا همین اواخر. شاید حسرت اینکه کسی آثارش را با این جزئینگری و دقت تحلیل کند از همان دوران جوانی تا آخر عمرش با او باقی مانده بود. ولی از سوی دیگر این وجه از شخصیت اکبر رادی نشان میدهد که او یک روشنفکر استاندارد بود و همیشه سعی داشت نظری هم به آثار دیگران داشته باشد و خودش را (بهعنوان هنرمند) قبلهی عالم نبیند. چیزی که در کمتر هنرمند ایرانی یافت میشود.
نظرات: بدون پاسخ