اگر دنیای بدون ادگار آلن پو را تصور کنیم، نقش مهم وی در پیدایش داستان کوتاه به شکل امروزیاش برایمان روشنتر خواهد شد. در دنیای بدون پو، ناتانیل هاثورن همواره مشغول نگارش مجموعهی داستانهای از نو گفتهشده بود و سِر آرتور کانن دویل نیز به خلق داستانهای شرلوک هولمز اکتفا میکرد. ادگار آلن پو داستان کوتاه را تبدیل به هنر کرد و آن را فراتر از حکایتِ صِرف بُرد. وی داستان پلیسی یا کارآگاهی (detective story) را خلق کرد و تریلر روانشناختی (psychological thriller) را به کمال رساند. همچنین، پو از اثرگذارترین نقدهای ادبی زمان خودش را ارائه کرد و اظهارات نظریِ بسیار مهمی را نیز در مورد شعر و داستان کوتاه صورت داد. در واقع، پو تاثیر بسیار مهمی بر ادبیات سراسر جهان داشت و میتوان گفت که اگر نقدهای ادبی و داستانهای پو نبودند، ادبیات تکامل نمییافت و به شکل امروزش در نمیآمد. پو با عناصر نوآورانهاش، انقلابی عظیم را در دنیای داستان کوتاه به راه انداخت.
ادگار آلن پو در سال ۱۸۰۹، در ماساچوست چشم به جهان گشود و حیاتی مملو از تراژدی را آغاز کرد. پو نویسندهای آمریکایی بود که با انتخاب زیرشاخۀ رمانتیسم سیاه (Dark Romanticism) تبدیل به بخشی از جنبش رمانیسم شد. پو شاعر، نویسنده، ویراستار و منتقد ادبی بود و به خاطر اختراع ژانر ادبیات گوتیک (Gothic literature) و آفرینش داستانهای دلهرهآر و خوفناکش، به شهرت جهانی دست یافت. پو را کمتر به عنوان منتقد ادبی میشناسند. هاثورن نیز پو را در وهلۀ اول نویسنده میداند و در وهلۀ دوم، منتقد ادبی.
پو با نقدهایش، تعریفی از داستان کوتاه به دست داد و معیارهایی را برای سنجش آن در اختیار خوانندگان قرار داد. وی داستان کوتاه را بسیار ارج مینهاد و معتقد بود شعر و داستان کوتاه میتوانند عرصۀ قدرتنمایی نبوغ انسان باشد. فشردگی و ایجاز داستان کوتاه میتواند در خواننده اشتیاق ایجاد کند و همچنین، این کوتاهی باعث میشود نویسنده نیز بتواند حداکثر احاطه را روی هنرش داشته باشد. پو داستان کوتاه را «روایت منثور و کوتاه»ی میداند که «خواندنِ آن نیم ساعت تا یک یا دو ساعت طول میکشد». وی معتقد است که داستان کوتاه را میتوان در یک نشست خواند. از این رو، خواننده تا انتها جذب داستان میشوند، بدون اینکه عوامل خارجی بتوانند حواسش را پرت کنند یا تاثیرگذاری داستان را مختل کنند (پو دقیقاً به همین دلایل، با شعر بلند نیز مخالف بود). اختصار داستان کوتاه به نویسنده اجازه میدهد برای رسیدن به «وحدتِ اثر» تلاش کند. وحد اثر از معیارهای مهم پو در قضاوت زیباییشناختی است.
از دیدگاه پو، داستانهای منثور هدفی متفاوت از شعر دارند. شعر، با قافیه و دیگر صناعاتش، به دنبالِ ارائۀ زیبایی بوده است. اما داستان به دنبال «حقیقت» است و برای یافتن و ارائۀ آن، متوسل به مواردی مانند وحشت و کنایه، میشود. پو نیز، در مقام نویسنده، به دنبال راهی برای ایجاد تاثیر مطلوبش در خواننده بود. بنابراین، در داستانهایش، به فکر رقم زدن اتفاقی بود تا بتواند تاثیر مطلوبش را بر خواننده بگذارد. این نویسنده، در داستانهایش، فقط یک اتفاق را به تصویر میکشد. پو معتقد است که داستان خیلی کوتاه نمیتواند تاثیر مطلوبش را بر خواننده بگذارد و داستان خیلی بلند نیز ابعاد منفی خودش را دارد. در واقع، پو، وحدت اثر را مهمترین عنصر هر نوشته میداند و معتقد است که نویسنده میتواند این وحدت را در بازۀ زمانی کوتاه، به بهترین شکل، حاصل کند. به سخن دیگر، اگر بازۀ زمانی کوتاه باشد، خواننده میزبان نویسنده باقی میماند. اما اگر این بازۀ زمانی طولانی شود، عوامل متعددی میتواند خواننده را از خواندن بازدارد و در نتیجه، اجازه ندهند داستان تاثیرِ مطلوبش را بگذارد.
نظر پو در مورد همعصرهایش
پو در نقد داستانهای نویسندگان همعصرش، نگاهی موشکافانه و سختگیرانه داشت و در ستایش و تحسین نیز چندان دست و دلباز نبود. از نظر وی، فقط داستانهای کوتاه واشینگتن اروینگ و هاثورن بودند که ارزش خواندن داشتند. در مورد داستانهای کوتاهِ دیگر نویسندگان همعصرش نیز چیزی جز استهزا و کنایه روا نمیداشت. در نقدهایش پیرامون داستانهای هاثورن، میتوان به معیارهای او در تشخیص داستان کوتاه خوب از داستان کوتاه بد پی برد. پو خلاقیت و اصالت را در داستانهای هاثورن تحسین میکرد و معتقد بود که در داستانهای وی میتوان «آفرینش، اصالت و تخیل» را مشاهده کرد. وی معتقد بود که اصالت در لحن (Tone) و موضوع داستانهای هاثورن، به وضوح، نمایان است. التبه، پو بعضی از داستانهای هاثورن را صرفاً مقاله قلمداد میکرد و معتقد بود داستان تجلیگاه استعداد انسان است و هر نثری را نمیتوان داستان دانست.
جایگاه کنونی پو در ادبیات
امروز، همچنان داستانها و اشعار پو را در حلقههای ادبی میخوانند. نوآوریهای وی در صناعات ادبیْ و استفادۀ متبحرانهاش از آنها توانست جایگاه ویژهای در ادبیات به او ببخشد. پو میخواست تاثیر دلخواهش را در خواننده ایجاد کند و در این کار نیز موفق بوده است، چرا که از همان جملۀ اول، خواننده را با داستان درگیر میکند. وی در داستانهایش، از مضامینی مانند انتقام، هراس از مرگ و زنان زیبا، استفاده میکند که قرنهاست جایگاهشان را در ادبیات حفظ کردهاند. جزئیات جایی در داستانهای پو ندارند و همین به خواننده کمک میکند تا بیشتر با شخصیتهای داستانهای وی همراه شود. در واقع، در داستانهای پو، پیرنگ (Plot) اصلی و وقایع داستان هستند که اهمیت پیدا میکنند و خواننده را به دنبال خود میکشاند، نه جزئیات. به سخن دیگر، عدم وجود جزئیات و اطلاعات پیشزمینهای در داستانهای کوتاه پو باعث میشود خواننده روی وقایع داستان و حرکات و رفتار شخصیتهای آن متمرکز شود.
داستانِ پو کوتاه است، اتفاقات آن به سرعت رخ میدهند و در نهایت، خواننده با اشتیاق و بدون مکث، تا انتهای داستان پیش میرود. پو داستانش را با دقت میپرداخت. در واقع، وی، بر خلاف تعالیگرایان (transcendentalist)، عنان قلمش را به دست طبیعت و جوشش ناگهانی نمیسپرد. عنانِ قلم پو به دست خودش بود و در نتیجه، توانست برای رسیدن به نتیجۀ مطلوبش، صناعات ادبی و عناصر پیرنگ را به جهان ادبیات معرفی کند. علاوه بر اینها، پو برای نمایش پیچیدگیهای روانی شخصیتهای داستانهایش، از داستانهای قدیمی ماوراءالطبیعه الهام گرفت.
داستان کوتاه امروز وامدار استانداردهایی است که پو برای داستان کوتاه تدوین کرد؛ داستانهایی که خواننده را از همان صفحۀ اول جذب خود کند و همۀ قسمتهای داستان دست به دست یکدیگر میدهند تا تاثیر موردنظر نویسنده را بر خواننده بگذارند. تک تکِ واژههای داستان به دنبال تحقق بخشیدن به هدفِ نویسنده و تاثیرگذاری بر خواننده هستند.
نظرات: بدون پاسخ