site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {ناداستان} > مرور کتاب‌های ناداستان > توانِ غمناک تحمل تنهایی*
Processed with VSCO with  preset

توانِ غمناک تحمل تنهایی*

۲۶ تیر ۱۴۰۰  |  سمیرا پیغمبری

درباره‌ی جهانی مجازی و فقدان، با نگاهی به کتابِ «خاطرات سوگواریِ» رولان بارت

 

سمیرا پیغمبری

 

«در هر لحظه‌ی رنج کشیدن، باور دارم این همان لحظه‌ای‌ست که در آن برای نخستین‌بار سوگواری‌ام را درک می کنم. به عبارت دیگر: تمامیت سختی… .»

رولان بارت نویسنده و فیلسوف فرانسوی این جملات و توصیف احوالات روحی‌اش را چند روز پس از از دست دادن مادرش می‌نویسد. جملاتی که صرفا برای بیان درد و اندوه از فقدان عزیزترین موجود زندگی‌اش بوده و تصمیمی برای چاپ آن‌ها نداشته است، کتابی که از بارت به‌عنوان «خاطرات سوگواری» باقی مانده و ۲۹ سال پس از مرگ او و توسط یکی از دوستانش به چاپ رسیده.

چیزی که فارغ از جدیت، قطعیت و غم‌انگیز بودن مرگ نظر مرا در مورد این دست‌نوشته‌ها جلب می‌کند، سال‌های نوشتن آن‌هاست: از ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹.

سال ۱۹۷۷، سالی مهم برای توسعه‌ی اینترنت، سالی که اولین مودم رایانه‌ی شخصی توسط دنیس هایز و دیل هدرینگتون پردازش شد و به بازار آمد. ۲سال بعد از آن، گری توئرک (پدر اسپم جهان) از سازمان تجهیزات دیجیتال دی‌ای‌سی اولین ایمیل انبوه تجاری را به حدود ۶۰۰ کاربر در کالیفرنیا ارسال کرد و سال بعد از آن (اواخر دهه‌ی ۷۰)، سال ویژه‌ای برای توسعه‌ی اولین اتاق‌های چت آنلاین بود.

سال‌هایی که با وجود پیشرفت‌های چشم‌گیر در انتقال داده‌های الکترونیکی خبری از شبکه‌های اجتماعی نبود. ثبت وقایع و اتفاقات روزانه صرفا امری شخصی بود و سر زدن به خاطرات گذشته از بین دست‌نوشته‌ها، عکس‌ها یا صحبت دوستان و آشنایان یک «انتخاب» بود. رولان بارت در ۱۱ ژوئن ۱۹۷۸ می‌نویسد: «بعدازظهر با میشل، مرتب کردن وسایل مامان. روز را با تماشای عکس‌هایش شروع کردم. دوباره سوگواری بی‌رحمانه شروع می‌شود…».

بیایید از فضای غم‌انگیز و سوگواری رولان بارت در یکی از روزهای بهار نزدیک به تابستان به عصر خودمان بازگردیم. عصری که شاید بدون شبکه‌های اجتماعی قابل تصور نیست و دنیای دیجیتال ابزار مهمی برای تبلیغات محسوب می‌شوند. پلتفرم‌های آنلاین نقش مهمی را در کمپین‌های تبلیغاتی دارند و محبوبیت‌شان معمولا فرصت خوبی را برای صاحبان کسب‌وکار رقم می‌زند. اگرچه این روزها؛ همان‌قدر که کمپین‌های آنلاین با ارزشی را می‌بینیم به همان اندازه بازی‌های عجیب‌وغریبی برای افزایش مخاطب‌های غیر وفادار وجود دارند که بی‌جا نیست اگر طراحان این نوع مکانیزم‌ها را به بساز و بفروش‌ها تشبیه کنیم.

فارغ از استفاده‌های تجاری به‌جا ونابه‌جا، نمی‌توانیم سهم بزرگی که دنیای دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی در زندگی شخصی هر کدام از ما دارند را انکار کنیم. اما چه چیزی من را به‌عنوان یکی از این بازیگردان‌ها که ۸ تا ۱۰ ساعت از روز را مشغول سر و کله زدن با این پلتفرم‌ها در دنیای حرفه‌ای و بعد از آن، در زندگی شخصی هستم آزار می‌دهد؟: «سوگواری».

فضای دیجیتال سیر طبیعی سوگواری را از ما می‌گیرد. این جمله‌ای‌ست که در یک سال اخیر به صورت بی‌رحمانه‌ای و در طی تجربه‌ی شخصی با آن روبه‌رو شدم. از سفر نسبتا طولانی برگشته بودم که متوجه شدم چند روز قبل از آمدنم، یکی از عزیزترین نزدیکانم را از دست داده‌ام. بعد از گذر کردن از روزهای اولیه و اندوه و شوکی که ما را در مقام بازمانده دربرمی‌گیرد، با دریچه‌ای دیگر از سختی فقدان روبه‌رو شدم. هنوز یک هفته نگذشته بود که اینستاگرام یادآوری کرد که سال پیش در همین تاریخ روز پزشک را به دختر عمه‌ام که حالا از دستش داده  بودم،  با عکسی خوشحال و سرخوش از خودمان تبریک گفته بودم. تماشای لحظه‌های شادمان بدون خبر از آنچه در آینده به وقوع می‌پیوست، غم من را دوچندان می‌کرد اما آنچه بیشتر و عمیق‌تر مرا آزار می‌داد، بی‌اختیاری من در مواجهه با این خاطرات بود. یادآوری پست‌ها و استوری‌ها لحظه‌های ثبت شده در گالری گوشی که بدون خواسته‌ی من به من یادآوری می‌شد مثل نمکی بود که بر زخم هنوز التیام نیافته‌ام پاشیده می‌شد. کاری که شبکه‌های اجتماعی در این لحظات می‌کنند نوعی معلق نگه داشتن است. انگار که شخص از دست رفته به طور دائم هست اما نیست. نوشته‌هایش، عکس‌هایش، پیام‌هایی که فرستاده، تاریخ‌های مشخص حضورش در کنارم به من فرصت پذیرش این فقدان را نمی‌داد. حس معلق بودن میان دنیای قبل و بعد از این واقعه کلافه‌ام می‌کرد. این موضوع  لزوما محدود به شبکه‌های اجتماعی نمی‌شد. راه‌حلی که به ذهن هر کسی می‌رسد، حذف این اپلیکیشن‌هاست. برای من که متاسفانه یا خوشبختانه کار روزانه‌ام وابسته به همین پلتفرم‌هاست حذف، کار راحتی نبود اما حتی بعد از حذف آن‌ها هم گوشی هوشمندم یادآورنده‌های مشترکی که در موردش ثبت کرده بودم، عکس‌های گالری در لحظه‌های خاص و تاریخ‌های خاص را به من یادآوری می‌کرد.

چند روزی از شبکه‌های اجتماعی فاصله گرفتم. شبیه آن بود که کسی از یک مهمانی پر هیاهو، تنهایی به خانه‌اش بازگردد. همان‌قدر خالی و همان‌قدر آرامش‌بخش. اما یک نوتیفیکیشن کافی بود تا این آرامش را بهم بزند. نوتیفیکیشنی با این مضمون که می‌گفت به تلگرام آمده است. یک سال و نیم بعد از رفتنش، تحمل همه‌ی روزهای ساکن و سنگینی که با خودم می‌کشیدم‌شان و سرزنش اطرافیانم که چرا زودتر از این گرداب بیرون نمی‌آیم، حالا اسمش آنجا بود. انگار که تمام آن مدت بیش از یک شوخی نبوده. این حتی ترسناک‌تر از نبودنش بود. پشت اسمی که ٢٧سال با آن صدایش می‌زدم، به همان اسم زنگ می‌زدم و پیغام می‌فرستادم، او نبود. انگار که کسی برود و پیراهنش را جا بگذارد. انگار که بسته‌ای پوچ هدیه بگیریم. انگار که بلیطی بگیریم که به هیچ کجا نمی‌رود. خالی، پوچ و ترسناک. برایش نوشتم «خوبی؟» جوری که انگار منتظر جوابی باشم. از اینکه حتی برای چند دقیقه خودم را تسلیم یک پیام‌رسان دیدم، ترسیدم. پیغامم، شماره‌اش و هر عکسی که باهم داشتیم را پاک کردم و یک‌بار برای همیشه برای هر آنچه که از دست رفتنی‌ست، سخت گریستم.

فقدان عزیزان و کنار آمدن با آن و بازگشت به زندگی عادی، اتفاق ساده‌ای نیست. سفر سختی‌ست در غربت که بعضی روزهایش حس می‌کنیم در آن بی‌اندازه تنهاییم. گاهی از این تنهایی به شبکه‌های اجتماعی پناه می‌بریم. دنیایی که در آن لزوما قادر به توضیح احساسات عمیق خود نیستیم و ترجمه‌ی هر لحظه‌ای که در این فقدان تجربه می‌کنیم، برای‌مان دشوار است. اما گاهی  قصه متفاوت می‌شود، این شبکه‌های اجتماعی هستند که بی‌خواسته‌ی ما هر لحظه از احساسات‌مان را دست‌کاری می‌کنند و در این ارتباط یک‌سویه ما را در تنگنای مواجهه قرار می‌دهند. مواجهه‌‌ای ناخواسته با فقدان.

هوشمندی و دیجیتالیزه شدن شاید در دنیای تبلیغات موضوع جالب و به‌دردبخوری باشد. این روزها  کمتر برندی را سراغ داریم که برای تبلیغات یا افزایش آگاهی مخاطبش به تبلیغات آفلاین بسنده کند، اما جایی ورای این‌ها، ورای هیاهوی کمپین‌ها و شاخص‌ها و برد و باخت‌ها  در زندگی شخصی آدم‌ها چرخه‌ای تکرار می‌شود. چرخه‌ای که مسبب‌اش همین هوش دیجیتال است و گاهی بدون انتخاب‌مان ما را در معرض وقایعی قرار می‌دهد که برای آن آماده نیستیم. «آزادی قطعی» چیزی که این ساختار ما را از آن دور می‌کند. همان‌قدر به درد بخور و همان قدر بی‌رحم. این ماهیت دنیای دیجیتال است: «چیزی که به من توان تاب آوردن مرگ مامان را می‌دهد، شبیه به برخورداری از نوعی آزادی قطعی است» (رولات بارت، ۲ مارچ ۱۹۷۸.)

*عنوان متن، سطری است از یک شعر احمد شاملو

خاطرات سوگواری رولان بارت سمیرا پیغمبری سوگواری فضای مجازی فقدان
نوشته قبلی: از جهانِ وهم به جهانِ متن
نوشته بعدی: در مقامِ روایت‌گری

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh