tahmine monzavi

از راست که بپیچی دو قدم، از چپ ۴ قدم

قبل باز شدن چشم‌هام: صدای کلاغ. صدای گنجشک. شاید صدای سهره‌، پرستو. صبح تابستان: هوا طرف‌های ۶ دیگر روشنِ روشن است. این یعنی هوا می‌طلبه برای بیرون کردن سر از پنجره. سمت راستم تلفنه، نه دیشب زدمش به شارژ. پس سمت چپ، پایین تخت. روی لبه‌ی پالت زیر تشک. آدم باید تختش رو خودش بسازه. […]