گاهی انگار دلش میخواست شوخی کند و اصلا جدی نباشد، انگار وقتی که میخواست از چیزی فرار کند، از غمی، از یادِ عزیزی، و شاید از مرگ. اینجور وقتها، اذیتت میکرد، سرراست جواب نمیداد و مدام طفره میرفت، مانند همین مثلا گفتوگویی که میخوانید. چنین وضعیتی را چندباری با «مدیا کاشیگر» تجربه کردم، و میدانم […]
میراثِ مترجم همینگوی و فاکنر؛ آموزگاری و زبانآوری
محمود دولتآبادی و عبدالله کوثری از «نجف دریابندری» میگویند نوشتن چند سطری در معرفیِ نام و کارِ نجف دریابندری، مترجم و نویسندهی بزرگی که امروز از دستش دادیم و هیچگاه جای خالیاش پُر نخواهد شد، کارِ دشواری نیست، اما بیهوده مینماید، آن هم در اکنونِ ما، که با جستوجوی هر اسمی در گوگل، صدها صفحه […]
«جوانمرگی، نفرینِ ادبیات ماست»؛ گفتوگو با امیر احمدی آریان
در ده شب گوته (۱۳۵۶)، بزرگترین گردهمایی معاصر شاعران و نویسندگان معاصر ایرانی، شبهایی که شعر در آن دستِ بالا را داشت، غیر از شعرخوانیِ شاعرانِ پیر و جوان، هر شب با یک یا دو سخنرانی هم همراه بود. داستاننویسان و روشنفکرانی نظیر داریوش آشوری، غلامحسین ساعدی، باقر پرهام و… هر کدام ایدهای را وسط […]
شهر را باید با تمامِ جزئیاتش بخوانیم
دربارهی «اگر به خودم برگردم»، نوشته والریا لوئیزلی، ترجمهی کیوان سررشته، نشر اطراف یکم همه ما، مایی که در شهر زندگی میکنیم، بیشک تجربهی گردش در شهر، در اماکنِ شهری را داریم، تجربهی دیدن، شنیدن و حتی بوییدن. ما شهر را در این چشمگرداندنها میشناسیم و این یعنی، پرسهزدن در شهر، پرسه در فضای شهری، […]