وجود من از یک ازهمگسیختگی و پریشانی رنج میبرد و این همان بهانهای است که ذهنم را جز به چند تلاش نافرجام در کودکی برای ساختن یک حریم ساده یادآور نمیشود. این که بتوانم در یک نقطه از وجودم چمباتمه بزنم و فکر کنم و چیزی از من بتراود هرگز کار من نشده است. من […]
منگنه امریکایی
شنبه است. پشت میز مینشینم. هیچچیز سرجایش نیست. رد سمیعی همه جای میز مانده. کامم تلخ میشود. دستکش نخی مشکیام را دستم میکنم و تکه بربری تازهای را که توی کیسهی فریزر عرق کرده برمیدارم و روی میز بغلی میگذارم. جعبهی دستمال کاغذی که تازه خریده بودم تا نصفه خالی شده و کنار چند دستمال […]