«… و کسانی که در حال رقص دیده میشوند، تصور میشود که دیوانهاند، [این تصور] برای کسانی [است] که صدای موسیقی را نمیشنوند.» (نیچه) کورمال کورمال در نور نحیف گوشی تا دم در میروم و کلید را میزنم. نور به زحمت گوشه و کنار اتاق را روشن میکند. اتاقم مثل قبر مستطیل و دراز […]
«اودیسهی نهایی پدر»؛ نوشتهی دنیل مندلسون
چند سال قبل قرار بود درسی دربارهی اودیسه به دانشجوهای لیسانس ارائه کنم. در بعدازظهری در ماه ژانویهی آن سال، پدرم از من خواست تا در کلاسم شرکت کند. پدرم محقق بازنشستهی علومکامپیوتر بود و هشتادویک سال داشت. آن روز فکر میکردم دلایلش را برای شرکت در کلاسم میدانم و درخواستش را پذیرفتم. او باید […]
خلوت پرهیاهو
۱. غروب یک روز جمعه است، اردیبهشت ۹۴، مبلها را تازه آوردهاند و داریم خانهی مشترک را میچینیم. میز ناهارخوری هشتنفره را گذاشتهایم جلوی پنجرهی بزرگ تراس. کنار میز ایستادهام و دارم لامپ قرمز نئونی را که آنسوی اتوبان روشن و خاموش میشود، میبینم. نور بیرمق قبل از غروب از آنسوی پنجرهی بیپرده افتاده روی […]
از روزنامهنگاری تا جستارنویسی (قرن هجدهم)؛ نوشتهی رم پراکاش
«تتبع» یا «جستار» – که نزد میشل دو مونتنی به معنای «کوشش» است – نخستین بار در قالب انباشتی از افکار غیررسمی و اتفاقی در باب انسانها و موضوعات گوناگون آغاز شد. از نظر مونتنی، تتبع بیشتر دالانی برای فکر کردن با صدای بلند بود و نه یک نوع ادبی. در انگلستان بیکن و اومانیستها […]