«… و کسانی که در حال رقص دیده میشوند، تصور میشود که دیوانهاند، [این تصور] برای کسانی [است] که صدای موسیقی را نمیشنوند.» (نیچه) کورمال کورمال در نور نحیف گوشی تا دم در میروم و کلید را میزنم. نور به زحمت گوشه و کنار اتاق را روشن میکند. اتاقم مثل قبر مستطیل و دراز […]
خلوت پرهیاهو
۱. غروب یک روز جمعه است، اردیبهشت ۹۴، مبلها را تازه آوردهاند و داریم خانهی مشترک را میچینیم. میز ناهارخوری هشتنفره را گذاشتهایم جلوی پنجرهی بزرگ تراس. کنار میز ایستادهام و دارم لامپ قرمز نئونی را که آنسوی اتوبان روشن و خاموش میشود، میبینم. نور بیرمق قبل از غروب از آنسوی پنجرهی بیپرده افتاده روی […]
هویج یعنی هویج، خلوت هم یعنی خلوت
از چخوف پرسیدند زندگی چیست؟ گفت زندگی زندگی است، همانطور که هویج هویج است. در مورد خلوت هم باید همین را گفت: خلوت یعنی خلوت. همین و بس. تنها بودن در میان جمع حرف مفت است. این حرف مفت سابقهی زیادی دارد. مثلاً سعدی میگوید: من در میان جمع و دلم جای دیگر است. یعنی […]
بطن تنهایی
میخوابم، تنهایم. از خواب بیدار میشوم، تنهایم. جایی مینویسم خیلی تنهایم. احساس خوشبختی و بدبختیِ همزمان میکنم. خوشبختی چون دارم مینویسم و بدبختی چون از چیزی مینویسم که حس میکنم نوشتن از آن ریاکارانهست. چون نوشتن از آن مثل ستایشیست که لایقش نیست و دارد نصیبش میشود. تصمیمم عوض میشود و نمینویسم. دوباره کلنجار با […]