پروندهی آرمانشهر (۱۷) * تازه همهی اسباب و اثاثیه را داخل آورده بودم و میخواستم لحظهای چشم روی هم بگذارم که زنگ در را زدند. خیال کردم چیزی بیرون در جا مانده یا خانم آقاجانیان، صاحبخانهی جدیدم، چیزی برایم آورده است. پیرزنِ بسیار مهربانی بود و در طول اسبابکشی در چند نوبت با چایی، آب […]
آرمانشهر همینجاست (بهرسمیتشناختن طعم تلخ)
|
فاطمه محمودی
پروندهی آرمانشهر (۱۴) * ضدّمقدمه سقراط (با ترجمۀ فؤاد روحانی) میگوید: «…پس بیا تا در عالمِ تصور، شهری از نو بسازیم و بدیهی است که پایه و اساس شهر، احتیاجات ما خواهد بود». پیشمقدمه خرسندم که پس از افلاطون و سقراط (که تراژدی را نکوهش کردند)، ارسطو به دنیا آمد. شاید اگر او «بوطیقا» را […]