اتاقی که مسئولِ مربوطه به طرف آن هدایتم میکند، تاریک است و وقتی پردهی ضخیمِ تنها پنجره را میکشد، تاریکتر هم میشود. حلقهی فیلم را در دستگاه نمایش اسلاید قرار میدهد، دستگاه را روشن میکند، و یادم میدهد چطور با ریموت کنترلِ آن کار کنم: جلو، عقب، تنظیم، زوم. زیاد حرف نمیزند، و به نظر […]
«تجدید دیدار»؛ نوشتهی پیتر بردشاو
روی یکی از مبلهای لابیِ هتل نشستهام. اتاق را تحویل دادهام، صورتحساب را پرداخت کردهام، و چمدانِ کوچکم کنار دستم آمادهی حرکت است. ولی مسئولِ پذیرش میگوید تاکسی یک ربع دیگر میرسد. این تأخیر اجازه میدهد کمی فکر کنم. مخصوصاً بعد از اتفاقات بیستوچهار ساعتِ گذشته که دارم سعی میکنم ازشان سر در بیاورم. تا […]
همهچیز به اندازهی لازم و کافی
دربارهی «نقشهایی بهیاد، گذری بر ادبیات خاطرهنویسی» نوشتهی احمد اخوت «اگر نقدِ ادبی، زندگینامه و زندگیِ خودنوشت را به اندازهی لازم و کافی با هم مخلوط کنید، حاصلش خاطراتِ کتابی است، کاری که بنیادش بر تعادلِ میان این عناصر است.» اینها کلماتِ جویس کارول اوتس است که احمد اخوت آنها را در […]
«نامه به مثابهی سندِ تاریخی»؛ دربارهی نامههای صادق هدایت
«در خانوادهی نیمهایرانی و نیمهبریتانیایِ ما که در اوایل دههی پنجاهِ میلادی در پاریس مستقر شد دو چیز شبیه اسطوره شده بود؛ شیئی نخست مورد علاقهی کسی نخواهد بود هرچند که یاقوت امپراتور کشور کره بود. شیئی دوم، و بهظاهر پیشپاافتادهتر، را رمز و راز بیشتری احاطه میکرد. کارتنی بود بنددار، به رنگ عنابی که […]