«در خانوادهی نیمهایرانی و نیمهبریتانیایِ ما که در اوایل دههی پنجاهِ میلادی در پاریس مستقر شد دو چیز شبیه اسطوره شده بود؛ شیئی نخست مورد علاقهی کسی نخواهد بود هرچند که یاقوت امپراتور کشور کره بود. شیئی دوم، و بهظاهر پیشپاافتادهتر، را رمز و راز بیشتری احاطه میکرد. کارتنی بود بنددار، به رنگ عنابی که […]