۱ من یک روز معتدل، در اوایل پاییز ۹۸، در حالی که چمدانهایمان را بسته بودیم برویم منجیل و چندروزی با رفقایمان خوش بگذرانیم، داشتم میمُردم. یعنی طور غریبی شدم که به قول قدیمیها جان داشت از قفس بدنم رها میشد. در آن لحظه با درد مفرطی که در سینهام داشتم و همهاش ناگهان آوار […]
«شکل پوچی»؛ نوشتهی برندا میلر
مادرش سه هفته قبل از پایان ترم مرد. و آن پسر که دانشجوی خوبی هم بود: به من ایمیل زد تا خبر بدهد و اجازه بگیرد چند روزی نیاید. جواب دادم: «حتمن، تا هروقت فکر میکنی لازم است، نیا». به او گفتم میتواند این ترم را حذف کند، یا به دانشگاه اعلام کند که به […]
میشل دو مونتنی
اهل شهر بوردو در فرانسه، نام کامل او میشل اکیم دو مونتنی بود. مونتنی را میتوان پدر جستارنویسی و بنیانگذار جستار بهمثابهی فرمی ادبی دانست. او سالهای زیادی به امور سیاسی و اجتماعی شهرش مشغول بود، مدتی شهردار شهر بوردو بود و با کلیسا روابط نزدیکی داشت، اما ناگهان، همهچیز را کنار گذاشت و خود […]
«بحران گروگانگیری بیروت من»؛ نوشتهی رالف پاتس
اولینبار سیدابراهیم را در منطقهی حمرا در بیروت غربی دیدم. آنموقع، دنبال کافهای میگشتم که قبلا کسی بهم توصیه کرده بود و نمیتوانستم پیدایش کنم. داشتم در گوشهای از حمرا، در خیابان ژاندارک، نقشهی آنجا را بهدقت بالا و پایین میکردم که سیدابراهیم به من نزدیک شد. با آن شلوار جین آبی، پیراهن چهارخانه و […]