پروندهی آرمانشهر (۱۷) * تازه همهی اسباب و اثاثیه را داخل آورده بودم و میخواستم لحظهای چشم روی هم بگذارم که زنگ در را زدند. خیال کردم چیزی بیرون در جا مانده یا خانم آقاجانیان، صاحبخانهی جدیدم، چیزی برایم آورده است. پیرزنِ بسیار مهربانی بود و در طول اسبابکشی در چند نوبت با چایی، آب […]
اتوپیای محصور در «دندان سگ»، ساختهی لانتیموس
پروندهی آرمانشهر (۱۵) * روز اول با کلمههای جدید آغاز میشود. دریا، یک صندلی چرمی با دستههای چوبی. دقیقا شبیه به همانی که توی اتاق پذیراییمان داریم. برای مثال: روی پای خودتاون نایستید، روی دریا بشینید. این جمله مهمترین مانیفست کل فیلم است و استدلالش در تمام فیلم متجلی است. به خودتان زحمت فکر کردن […]
خیلی دور، خیلی نزدیک
پروندهی آرمانشهر (۱۶) * این روزها که مثل آدمهای زیادی در جهان بدجوری خودم را در قفسِ قرنطینه حبس کردهام و فاصلهی بین خانه و رستوران و محل کار و خیلی چیزهای دیگر در دنیایم فقط به چند متر تقلیل یافته است. اگرچه در فضایی پر از ترس و اضطراب دستوپا میزنم، ولی گاهی هم […]
آرمانشهر همینجاست (بهرسمیتشناختن طعم تلخ)
پروندهی آرمانشهر (۱۴) * ضدّمقدمه سقراط (با ترجمۀ فؤاد روحانی) میگوید: «…پس بیا تا در عالمِ تصور، شهری از نو بسازیم و بدیهی است که پایه و اساس شهر، احتیاجات ما خواهد بود». پیشمقدمه خرسندم که پس از افلاطون و سقراط (که تراژدی را نکوهش کردند)، ارسطو به دنیا آمد. شاید اگر او «بوطیقا» را […]