«بعدازتابستان» اولین اثر غزاله علیزاده است که نسبت به شاهکار او «خانه ادریسیها» کمتر در کانون توجه منتقدان قراردارد. علیزاده در این کتاب داستان عشق پنهان دو دخترعمو، حورا و توراندخت را به معلم سرخانهشان، آقای شهباز روایت میکند. در آغاز کتاب ما با حورای ۳۵ساله همراه میشویم که در خانهای غمگرفته، خانهای که بعد از مرگ پدر، افسردگی مادر نگذاشته شادی به آن وارد شود، مشغول مهیاشدن برای ضیافت فروغیهاست. حورا به ضیافت عمو میرود و رویاروییاش با توراندخت او را به دوران نوجوانی میبرد. او و توراندخت که دخترانی اشرافزاده هستند، تمام تابستان را با معلم سرخانهشان آقای شهباز که جوانی برازنده است سپری میکنند. اندک اندک حضور معلم آنها را با عشقی آتشین دستبهگریبان میکند. آقای شهباز نیز متقابلا به دخترهای نوجوان روی خوش نشان میدهد و بر شدت این علاقه میافزاید. رفتار و منش روشنفکرانه او، طرز سخنوری، سواد و اطلاعاتش در مباحث جمعی او را در چشم دختران و خانوادههایشان عزیزتر میکند. تابستان تمام میشود و آقای شهباز خانواده فروغی را ترک میگوید. دختران هریک در بلاتکلیفی و سرخوردگی این عشق غوطهورند و دیگری را مقصر این وضعیت میدانند. در ضیافت، حورا و توراندخت دوباره با معلم قدیمی که اکنون جهاندیده است و عنوان «مشاور اصلاحات ارضی» را یدک میکشد روبرو میشوند. معلم اما فرسنگها با آنچه آن دو میپنداشتند تفاوت دارد. آقای شهباز که پیش از این جداگانه به هردو دختر نوید ازدواج دادهبود و آنها را مادر پسری به نام «کیارش» تصور کردهبود، اکنون از زنی «در لباسی تیره و کوتاه، موهایی چون اغلب زنان پایتخت روشن و بیجلا و پوستی کدر» پسری به نام «کیارش» دارد. دو دختر که تصوراتشان را فروریخته میبینند، دوباره به یکدیگر پناه میبرند.
علیزاده در این کتاب، اگرچه از اسلوب نثرنویسی شاعرانه تخطی نمیکند و تصاویر و توصیفات زیبایی ارائه میدهد، عامدانه درگیر احساسات زنانه می شود و به تفصیل به بازنمایی تجربه عشق نوجوانی از دیدگاهی «دخترانه» میپردازد. توصیفات علیزاده در مورد احساس دختران نسبت به آقای شهباز در سالهای نوجوانی ملموس، واقعی اما پیچیده در لایهای از واژگان پرطمطراق است. بهعنوان مثال در توصیف صحنه رقص توراندخت و آقای شهباز اینطور میخوانیم: «دستی گرم و نیرومند بر کمر و نیمی از پشت، رشحه خلسهناکی از عرق و شمیم افسونگر تنی فحل و مردانه، لرزهای نابدید در تن سبک و نارس توراندخت و جذبهای شهوانی که بدل به سرگیجه شده بود و چرخهای کوچک رقص را تا کیهان بالا میبرد.»
در حوزه شخصیتپردازی هم کفه ترازو میان شخصیت مرد و شخصیت زنان برابر نیست. حورا و توراندخت با وجود تفاوتهایشان عکسالعمل واحدی نسبت به این عشق ارائه میدهند؛ آنها تا هنگامی که باورشان نسبت به معلم فرونمیریزد قادر به بخشش یکدیگر نیستند. در حقیقت این دو شخصیت از چهارچوب «اسطوره زن» (اصطلاحی که سیمون دوبوار برای تصاویر کلیشهای از زن بهکار میبرد) تخطی نمیکنند. آن دو با اینکه جنسیتی یکسان دارند، سالها بهخاطر عشقی ناکام دربرابر یکدیگر موضع میگیرند. هریک از ایشان به راهی میرود تا خود را از آن بحران عاطفی دور نگاه دارد. با اینکه در این رمان زنان آزاد نمایانده میشوند تا مانند حورا به انجمن های شعر راه یابند یا مانند توراندخت درگیر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شوند؛ اما در اصل قدرت عمل و ابتکار در دست مردان است.
در ادامه باید گفت نویسنده به شخصیت آقای شهباز با تفصیل بیشتری میپردازد. او در جایگاهی شهباز را «مخالف احترامات ویژه به ثروتمندان ناشناس» توصیف میکند و در جایی دیگر اعتقاد شهباز را بر «آزاداندیش بودن و بیتعصب بودن معلم» استوار میکند. اما شهباز که تاکنون وجههای روشنفکرانه دارد، ناگاه با پیش آمدن فرصتی برای ترک وطن، ارزشی برای دلبستگی دختران قائل نیست. همچنان که با تمام ادعایش تصویر زن برای او از تصویر «مادر کیارش بودن» فراتر نمیرود. او نیز مانند همه مردان جامعه خودش نقش زن را در مادرشدن خلاصه میکند. کارکرد فرهنگی این متن در همین تفکر کلیشهای آقای شهباز مشخص میشود. ایدئولوژی مردسالار همچنان بر متن حکمفرماست و حضور یک مرد و خاطره او میتواند به موضعگیری زنان نسبت به یکدیگر بیانجامد.
اما آغاز داستان تازه بعد از پایان آن است. تابستان، فصل داغ عشق میگذرد و عبور از مرحله نوجوانی و سرد شدن حرارت آن، عقل را بر احساسات زنانه حاکم میکند. «آقای شهباز»ی که دختران در ضیافت میبینند، مردی میانسال، «بیش و کم فربه» و «پینهاده جوانی و بسی جوانیکردنها»ست. او صحبت مشترکی با شاگردان قدیمش ندارد و از اینکه دو دختر در طول سالها هیچ تغییری نکردهاند در شگفت است. اما اتفاق بنیادین داستان در شخصیت دو دختر رخ میدهد. بلوغ شخصیتی ایشان دقیقا در این نقطه حاصل میشود. حورا و توراندخت پس از این دیدار نه تنها از کینهای از یکدیگر به دل ندارند بلکه قدمهای اول را برای صمیمیتی دوباره برمیدارند.
بعد از تابستان داستان دوره گذار است. درست است که تصمیم شخصیت مرد زندگی شخصیتهای زن را دگرگون کرده اما گذار از این مرحله رسیدن به بلوغی برای اتحاد زنان است. زنان در این داستان پس از آنکه جایگاه خود را در چشم آقای شهباز بازمییابند و زن را در چشم او موجودی میبینند که ظرافت های شخصیتیاش اهمیتی ندارد، به سوی یکدیگر گام برمیدارند. این داستان می تواند تصویری از جامعه تازه متجدد شده ایران در سال های دهه چهل و پنجاه ارائه دهد.
علیزاده در نخستین مشق نویسندگی اش، هوشمندانه داستانی بر مبنای احساسات زنانه مینویسد. او خواستار شکستن کلیشههای جنسیتی، ادراکی جدید از مفهوم عشق و رسیدن به بلوغی اجتماعی در میان بانوان جامعه است.
منابع
پاینده،ح.(۱۳۹۷). نظریه و نقد ادبی:درسنامهای میانرشتهای.جلد دوم.تهران: سمت.
علیزاده،غ.(۱۳۵۳).بعد از تابستان. تهران:کتاب موج.
محمودی،م و حیدری،ن.(۱۳۹۶).تحلیل جایگاه زن در رمان های غزاله علیزاده (رمان های بعد از تابستان، دومنظره،خانه ادریسی ها و شب های تابستان).فصلنامه علمی-پژوهشی زن و فرهنگ.۹(۳۵)، ۴۷-۳۵.
نظرات: بدون پاسخ