نمیدانم غمانگیز است یا شورانگیز، اما میدانم که چه حیف میشود اگر میهن بهرامی را نشناسیم. هرچند که خودش اظهار داشت: «زنان باید بدانند که انسان درست و موثر بودن بهتر است از مورد پسند بودن و مهم تر آنکه، چه اشکالی دارد اگر کسی مارا نخواهد؟» این اولین جملهای بود که از میهن بهرابی با تیتری بزرگ در مصاحبهای قدیمی با مهری بهفر در مجلهای مهجور خواندم ،باید اعتراف کنم با وجود قدیمی بودن و کلیشه بودن مصاحبه، صحبتها و شناخت خط به خطی که از میهن بهرامی نصیبم میشد، برایم دلچسب بود.
میهن بهرامی متولد ۱۱ تیر ۱۳۲۶ روانشناس، داستاننویس، فیلمنامهنویس، منتقد سینما و پژوهشگر ایرانی بود، او از سیزدهسالگی زیر نظر استاد جعفر پتگر نقاشی میکرد و رونوشتهای گویا و عمیقی از آثار هنرمندان بزرگ کلاسیک پدیدمیآورد. توجه و علاقهی خاص او به نقاشی گل و منظره باعث شد سبکی نو – کلاسیک با ویژگیهای خاص خود در این زمینه پدید آورد که بعدها در لندن مورد تحسین کارشناسان هنر قرار گرفت. او در نوشتن طرح و قصه برای فیلمنامه و فیلمنامهنویسی فعالیت گسترده داشت و مجموعهی عظیمی از نقد فیلم، تئاتر و دیگر رشتههای هنر دراماتیک پدیدآورد.
بهرامی فوق لیسانس جامعهشناسی و فلسفه را از دانشگاه تهران گرفت و چندی بعد نیز به دلیل مسائل شغلی همسر فیلمسازش، محمد متوسلانی، به آمریکا مهاجرت کرد. در رشتهی روانشناسیاجتماعی در دانشگاه UCLA ادامه تحصیل داد و همانجا به مطالعه در زمینهی مجسمهسازی و نقاشی پرداخت. بهرامی چند کتاب برای کودکان نوشت و نقدهای ادبی و سینماییاش در سن پایین و حتی در دوران مدرسه در مجلات چاپ میشد.
از او مجموعههای داستان کوتاه که مهمترین ویژگی آنها خاطرهای و نوستالژیک بودنشان بود، چاپ شده است، «زنبق ناچین»، «حیوان» و «هفت شاخهی سرخ» از آن جمله است. بنا به دیدگاه حسن میرعابدینی، بهرامی یا از دوران کودکیاش مینویسد یا به جلوههای رقتانگیز وقایعی میپردازد که در زندگی خانوادههای مرفه و سنتی تهران قدیم روی میدهد. عابدینی همچنین یاد میکند که قهرمانان اغلب داستانهای بهرامی زنانیاند که در قید و بند سلسلهمراتب اجتماعی و سنتهای دست و پاگیر گرفتار شدهاند.
او نخستین رمان خود «زنبق ناچین» را در هفده سالگی منتشر کرد. نثر ادبی پربار، شورانگیز، امپرسیونیستی، و ژرفاندیشانهی او واژگان زیادی از زبان محاورهی سنتی شهری را وارد زبان ادبی کرد و نیز واژگان برساختهی نُویی را به زبان فارسی آورد. کیفیت نوشتههای او موجب شد از همان آغاز وارد همکاری با نشریههای ادبی روز همچون فردوسی، سخن، و نگین شود. قصهی ماه خانوم، سفر کوچک به فضا، و بازنویسی دو قصهی قدیمی کدو و کدو قلقله زن، که در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ به صورت کتاب قصه و نوار کاست همراه تهیه شدند، بدنهی فعالیتهای او در زمینهی ادبیات کودک و نوجوان را تشکیل میدهند.
فعالیتهای او در حوزهی روانشناسی و روان کاوی شامل ترجمه و تألیف آثار پژوهشی و نیز مشاورههای رواندرمانی بود. در زمینه ادبیات داستانی دو مجموعه داستان «حیوان» (۱۳۶۴) و «هفت شاخه سرخ» (۱۳۷۹) از او منتشر شدهاست.
جایی دیگر در همان مصاحبهای که پیشتر مطرح کردم، میخواندم که بهرامی به شوق درونی خویش متکی بوده، او شوق را چنین تعریف میکند: «استاد پتگر بارها به من میگفت: میهن در تو شور هست. و زنان باید بدانند که ازدواج، مهرورزی، داشتن یک دوست، پشتیبان یا شوهر و بچه هیچ یک برای یک زندگی بزرگ و با معنا کافی نیست.»
او در روز ۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ بر اثر بیماری سرطان ریه درگذشت، با وجود قدمهای استوار و بلندش در طی هفتاد سال زندگی پرفراز و نشیب نامش در ادبیات و جامعهی زنان این سرزمین مهجور مانده است.
نظرات: بدون پاسخ