پییر بوردیو
بوردیوی فرانسوی (۲۰۰۲-۱۹۳۰.م)، از دیگر افرادیست که در حوزهی جامعهشناسی ادبیات به نظریهپردازی پرداخته است. در مجموع، بوردیو معتقد است که ذائقههای ادبی و هنری افراد، متأثر از زمینههای مختلفی است که افراد در آن به سر میبرند؛ این زمینهها شامل نظامهای خانوادگی، آموزشی، نهادهای ادبی، هنری و منشأ طبقاتی آنهاست. از جمله مفاهیمی که بوردیو در ارائهی آراء جامعهشناختی خود استفاده کرده است میتوان از میدان و منش نام برد. از منظر بوردیو، اثر ادبی باید از یک سو در مناسبت با کلیهی عوامل محیطی و از سوی دیگر در ارتباط با ساختار اثر تحلیل شود، یعنی یک اثر ادبی، محصول دیالکتیکیِ زمینه و منش (ویژگیهای شخصی) تولیدکنندهی اثر است. بدین ترتیب آنچه جامعهشناسی ادبی و فرهنگی بوردیو را از سایرین متمایز میکند، در نگاه دیالکتیکی بین زمینه و منش یا عینیگرایی است که بوردیو نیز مدعی است سایر جامعهشناسان از آن چشمپوشی کردهاند. از نظر بوردیو، هنرمندان و نویسندگان به لحاظ موقعیت در سه بخش قابل تقسیم هستند: الف) نزدیکی به قطب فرودست در حوزهی روابط طبقاتی (مردم)، ب) نزدیکی به طبقهی فرادست، ج) ماندن در وضعیت وسط و حفظ فاصله با هر دو قطب (گرایش هنر برای هنر). او تئاتر کمدی-اجتماعی را هنر مطلوب بورژوازی و طنز و سریالهای داستانی را هنر مورد علاقهی خرده بورژوازی و طبقهی عامّه یا فرودست جامعه میداند و رمان، را میانهی آنها قرار میدهد. وی، این تقابل را، تقابل اصلی هنر برای هنر یا هنر برای بازار محسوب میکند.
ساختارگرایی تکوینی بوردیو طریقی است که به واسطهی آن میتوان چگونگی شکلگیری همزمان ساختارهای منش و میدان را تعقیب کرد. این روش به لحاظ عملیّات از سه مرحله عبور میکند.
۱- تعیین موقعیت میدان ادبی در میدان قدرت و سیر تحوّل آن
۲- تعیین شبکهی روابط عینی بین موقعیّتهای مختلف به مثابه ساختار تولید میدان ادبی
۳- تعیین منش متناسب با هر موقعیّت در میدان تولید ادبی و سازوکار شکلگیری آن.
وی شیوهی تحلیل خود در آثار ادبی را با انتقاد از دو سنّت مشهور قرائت آثار ادبی جدا میکند: قرائت درونی و بیرونی. به زعم بوردیو، سنّت اولی، سنّت اساتید ادبیات است؛ سنّتی که اثر فرهنگی و ادبی را شکل نابی در نظر میگیرد که فهم آن نیازمند مطالعه درونی ناب و خالص است، بدون اینکه به عوامل یا عملکردهای تاریخی و بیرونی توجه گردد. ولی در سنّت تحلیل بیرونی آثار که غالباً متأثر از مارکسیسم است، تلاش میشود تا آثار ادبی را با جهانبینی یا منافع اجتماعی طبقهای خاص ربط دهد.
از جمله پژوهشهای جامعهشناختی که حول یک رمان خاص توسط بوردیو صورت گرفته، دربارهی رمان تربیت احساسات اثر فلوبر است. بوردیو اذعان دارد، تحلیل این رمان، مقدمهای ادبی است برای تحلیل جامعهشناختی حوزهی ادبی و خود ادبّیات، و به همین سبب شاید مقدمّهای مقبولتر و انضمامیتر باشد. این مقّدمه، همچنین مقدّمهای خواهد بود برای مطالعهی جامعهشناختی متون و به طبعِ آن مطالعهی روابط میان جامعهشناسی و ادبیات.
میخائیل باختین
میخائیل باختین (۱۸۹۵-۱۹۷۵) نیز از بنیانگذار جامعهشناسی ادبیات است. او در کتاب بوطیقای داستایسفکی (۱۹۶۳) از تجسم جهاننگریهای گوناگون در انواع رمان سخن میگوید که به نوعی در ردیف اندیشههای لوسین گلدمن در بحث جهاننگریها به شمار میرود. جهاننگری به تعبیر گلدمن، دادهای تجربی نیست و به دنیای تجربههای روزمره تعلق ندارد، بلکه در یک اثر هنری عظیم، آگاهی گروه اجتماعی به نحوی ساختار مییابد که نوعی «جهاننگری» یعنی کلیت معناداری از ارزشها و هنجارها را پدیدار میسازد که نشاندهنده آگاهی تجربی و واقعی اعضای یک گروه نیست، بلکه آگاهی آرمانی و بیشینه آگاهی ممکن آن گروه را بیان میکند.
باخنین در کتاب دیگر خود، آثار فرانسوا رابله و فرهنگ مردمی در سدههای میانه و رنسانس (۱۹۶۵.م)، از رجوع به فرهنگ مردمی که افق مصالح برخی از آثار بزرگ است، مینویسد.
او نظریهی جدیدی را بر پایهی درآمیختگی چندگانه و چندآوایی زبانهایی قرار میدهد که تکیهگاه اجتماعی متعدّد و متضادّی دارند. او منطق مکالمه و چندآوایی در رمان را مطرح میکند. منطق مکالمات، ریشه در مکالمات سقراطی دارد. به نظر باختین، مشخصهی مکالمات سقراطی، ضدیت با هر تکگویی رسمیای است که مدعی برخورداری از حقیقت تام و تمام است. باختین به مانند ناقدان مارکسیست، در آغاز به نقش طبقهی اجتماعی در آفرینش ادبی اعتقاد داشت، اما در شکل نهایی نظریهاش، رابطهی آفرینشگر فردی با واقعیت اجتماعی را به صورت پیچیدهتری بیان کرده است: «نویسنده در رمان خویش حضور دارد (همه جا حاضر است) اما تقریباً بدون زبان مستقیم خاص خود. زبان رمان، نظامی از زبانهاست که در مکالمه به طور متقابل روشن میشوند.
اریش کوهلر
کوهلر (۱۹۸۱-۱۹۲۴) از بنیانگذاران جامعهشناسی ادبی در آلمان غربی است. او دیدگاه نظری و روانشناختی خود را در سال ۱۹۷۴ در مطلبی مختصر امّا جامع به نام تزهایی دربارهی جامعهشناسی ادبی عرضه میکند. کتاب دیگر کوهلر به نام تصادف در ادبیّات، ممکن و ضروری در حکم کاربست همین تزهاست که با تحلیلهای تاریخی جامع همراه است… نکتهی بسیار مهم برای کوهلر، یافتن میانجیهای ادبیّات و جامعه از رهگذر «یک یا چند الگو از سلسلهمراتب سطوح تغییرپذیر است». در نظر او این تغییرپذیری، تابع چهار عامل اساسی است:
اوضاع و احوال تاریخی؛
تعلّق نویسنده به یک طبقه و به گروهی از این طبقه و در نتیجه، آگاهی او؛
شخصیّت و پرورش فرهنگی نویسنده؛
نوع ادبی برگزیدهی نویسنده؛
کوهلر نیز در تمایز دو رشتهی فرعی برای جامعهشناسی ادبیّات کوشیده است:
جامعهشناسی ادبیّات که بخش جداییناپذیر جامعهشناسی [عمومی] است برای کاربرد روشهای جامعهشناسی در مورد پخش، فروش و خوانندگان، نهادهای ادبی، گروههای حرفهای مانند نویسندگان، استادان یا منتقدان، و در یک کلام، هر آنچه در ادبیّات خارج از خود متن ادبی است. امّا جامعهشناسی ادبی، یکی از روشهای علوم ادبیّات است، یعنی روشی انتقادی که به متن و معنای آن توجّه دارد.
منابع
پرستش، شهرام (۱۳۹۳). روایت نابودی ناب. تهران: نشر ثالث، چاپ دوم
پوینده، محمدجعفر (۱۳۹۰). درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات (مجموعه مقالات). تهران: نقش جهان، چاپ دوم
تادیه، ژان-ایو (۱۳۷۷). جامعهشناسی ادبیات و بنیانگذاران آن. ترجمه: پوینده، محمدجعفر. درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات. تهران: نقش جهان، چاپ اول
عسگری حسنکلو، عسگر (۱۳۸۹) نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی. تهران: فرزانروز، چاپ دوم.
بوردیو، پییر (۱۳۹۳). جامعهشناسی و ادبیات. ترجمه: اباذری، یوسف. فصلنامه ارغنون (۹ و ۱۰)، ۱۱۳-۷۷
مقدسی جعفری، محمدحسن؛ یعقوبی، علی؛ کاردوست، مژگان (۱۳۸۶). بوردیو وجامعهشناسی ادبیات. ادبپژوهی (۲)، ۹۴-۷۷
نظرات: بدون پاسخ