site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {داستان} > گفتگو ، میزگرد و گزارش > پیکرتراشِ از هم ‌گسیختگی
Kōbō Abe

پیکرتراشِ از هم ‌گسیختگی

۲۹ خرداد ۱۳۹۹  |  بهزاد روحی‌پور

گزارشِ یک گفت‌وگو با «کوبو آبه» در سال ۱۹۸۶

نویسنده: دیوید رمنیک

مترجم: بهزاد روحی‌پور

 

کوبه آبه، رمان‌نویس برجسته‌ی ژاپنی، یک پزشک است اما هرگونه مقایسه‌ای را با آنتوان چخوف، ویلیام کارلوس ویلیامز و دیگر نویسندگان و هنرمندان پزشکِ تاریخ را انکار می‌کند. او می‌گوید: «تفاوتی فاحش میان ما وجود دارد. اگر شما در مسیر خروج از این اتاق دست خود را بشکنید، بعید می‌دانم که بتوانم کاری برای‌تان انجام دهم. احتمالاً فقط ممکن است وضعیت را بدتر کنم.»

آبه ریاضی‌دانِ ماهری در جوانی بود، و علاقه او به مشخصه‌های علمی این‌چنینی، برانگیزاننده‌ی قوه‌ی تخیل و زبان او در رمان‌هایی چون ملاقات مخفی، چهره دیگری، مدفون عصر یخبندان ۴ و نقشه تباه شده، است. اما به‌عنوان دانشجوی پزشکی دانشگاه توکیو در دهه‌ی چهل که در مسیر تخصص حوزه زنان به‌سر می‌برد، حوصله‌اش سر رفته بود. بی‌حوصله و تنبل، او در آزمون‌ها مردود می‌شد و اساتیدش اصرار می‌کردند که آن‌ها را دوباره انجام دهد.

آبه به آنان می‌گفت: «واقعیت این است که من اصلا قصد ندارم به شغل پزشکی بپردازم.» و یکی از پروفسورهایش جواب داده بود: «اه، چرا زودتر نگفتی؟ اگر قبل از این می‌دانستم، تو را مردود نمی‌کردم.» این دو یک معامله انجام می‌دهند. آبه مدرک دکترای پزشکی می‌گیرد، به شرطی که هرگز پزشک نشود و مطب باز نکند.

آبه می‌گوید: «می‌بینید؟ چخوف یک پزشک واقعی بود. من جعلی‌ام، پس لطفاً تلاش کنید دست‌تان نشکند.»

صدالبته که برگزارکنندگان کنفرانس بین‌المللی پن، آبه را به‌خاطر توان او در معالجه‌ی دست‌های شکسته دعوت نکرده بودند. او برای قدرت و غرابت خاص آثار خود آنجا بود. پیکره‌ای از داستان خالص که خارج از سنت ادبی ژاپن ایستاده است، چه در محتوا و چه در فرم. کتاب‌های او نه‌تنها در ژاپن، که در آمریکا، شوروی و اروپای شرقی نیز فروش زیادی دارند.

آبه می‌گوید: «خوانندگان ژاپنی مرا بهتر یا بدتر از دیگران نمی‌فهمند، آنجا نقشی برای من وجود ندارد، من بی‌ریشه‌ام.»

آبه همیشه از اینکه او را به‌عنوان تنها نویسنده‌ی ژاپنی بشناسند، امتناع می‌کند. یوکیو میشیما، نویسنده هم‌عصر او، و اولین برنده نوبل ادبیات ژاپن، یاسوناری کاواباتا، از لحاظ صوت و عقاید به‌شدت با او تفاوت دارند، اما هر دو تکریم‌کننده‌ی شکل‌هایی از روستانشینی ژاپنی و سنت‌های زندگی روزمره بودند و مرثیه‌خوان غربی‌گرایی و صنعتی‌شدن پیش‌رونده و بی‌اختیار ژاپن. البته که هر دو در دهه ۱۹۷۰ خودکشی کردند. قصه‌های آبه جهانی‌اند، تاریک و کنایی. معروف‌ترین رمان او، زن در ریگ روان، داستانی اساطیری از مردی است که در یک گودال شنی اسیر شده و بیش از آنکه کاواباتا را نمایش دهد، تصویرکننده‌ی فضاسازی‌های کافکایی است. اینجا نه جنگ‌جویان سامورایی دیده می‌شوند همانند میشیما و نه مراسم چای‌خوری، همچون کاواباتا.

آبه در این همایش با مترجم خود حضور دارد، متخصص ادبیات ژاپنی دانشگاه، دونالد کین که ترجمه‌ی صحبت‌های او را نیز عهده‌دار است. می‌گوید: «راستش من کمی از شنیدن درباره مراسم‌های چای‌خوری خسته شده‌ام. احساس می‌کنم این چیزها به درد بروشورهایی می‌خورد که به توریست‌های تازه پا گذاشته به ژاپن باید ارائه داد و یا در خطوط هوایی ژاپن نمایش داد تا با کشور ما آشنا شوند.» و می‌خندد.

آبه نمی‌تواند به هیچ زبان خارجی‌ای صحبت کند. کین می‌گوید: «جالب است که آبه به‌شدت بین‌المللی و جهانی است اما باید با کمک مترجمی چون من با دیگران صحبت کند.» در طول مصاحبه چشمان آبه وحشیانه پلک می‌زنند و زمان‌هایی باعث می‌شوند عینک ضخیمش روی بینی‌اش بالا و پایین شود. در زمان‌هایی دیگر، به‌نظر بسیار دوردست می‌آید و صدای انگلیسی حرف‌زدن مترجم و مصاحبه‌کننده‌اش شبیه صوتی سفید و بی‌اثر می‌شوند.

آبه ۶۲ سال دارد. سنی که شخصیت ادبی‌ای به برجستگی او، با این افتخارات جهانی، باید مورد ستایش خیلی عظیم طرفداران، همکاران و پیروان خود باشد. اما او فارغ از بند دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و سازمان‌هایی‌ست که بنیان‌گذار ساختمان‌های ادبیات ژاپنی هستند. آبه نه‌تنها بسیار جوان‌تر از آنچه که هست می‌نماید، بلکه توانسته است از موقعیت «پیر بزرگ مصلحت‌بین» به گفته کاواباتا نیز بگریزد. او با همسر خود، ماچی در خانه‌ای به فاصله‌ی کم از توکیو زندگی می‌کند اما فاصله حقیقی او می‌تواند صدها کیلومتر دورتر از زندگی فرهنگی رسمی شهر باشد. او از نامه بیزار است، دعوت‌نامه‌ها را رد می‌کند و به‌سختی به تلفن پاسخ می‌دهد.

با لبخندی عجیب می‌گوید: «من از ملاقات آدم‌های جدید عصبانی می‌شوم.»

کین می‌گوید: «آبه یک مورد خاص در ژاپن است. دوست نزدیک میشیما بود، اما مشخصاً این روزها دوست نویسنده‌ای ندارد. و یک گعده‌ی مخاطبین عجیب دارد. مردمی که کتاب‌های ادبی را در ژاپن می‌خوانند، عمدتاً زنان جوانی هستند که آثارش را به‌عنوان آخرین بارقه‌ی روشنفکرانه‌ی خود می‌خواهند، پیش از آنکه تن به ازدواج بدهند. فقدان مضمون‌های مرسوم ژاپنی در آثار آبه، کتاب‌هایش را متفاوت می‌کنند. درحالی‌که زن در ریگ روان حدود بیست سال پیش برای اولین‌بار چاپ شده و در همان زمان تبدیل به یک فیلم هنری شده است، او هنوز به آوانگارد بودنش شهرت دارد.»

هیچ نویسنده‌ی زنده‌ای در ژاپن نتوانسته شهرت جهانی‌ای به اندازه‌ی آبه کسب کند، اما در کشور خودش نویسندگان شناخته شده‌ی سنتی‌تری وجود دارند، همچون یاسوشی اینوئه، یک نویسنده رمان تاریخی، و کنزابورو اوئه، نویسنده یک مسئله شخصی، که صحنه ادبی را فتح کرده است. شوساکو اندو، نویسنده سامورایی و رئیس سازمان نویسندگان، شاعران و مقاله‌نویسان ژاپن (پن)، عمدتا درباره‌ی دوران مسیحیت ژاپن می‌نویسد و در غرب بیش از ژاپن محبوبیت دارد.»

آبه پیکره‌ای‌ست از هم گسیخته، تقدیر شده، ولی ستوده نشده. کین می‌گوید: «فکر می‌کنم یکی از دلایل کمتر ادبیِ عدم حضور آبه در جامعه و دوری بیش از حدش از سازمان‌های فرهنگی می‌تواند، عدم حضور او در نشریات و روزنامه‌های مطرح کشور به صورت مستمر باشد، او هیچ‌گاه ستونی در روزنامه‌ای ننوشته است، تنها چیزی که  می‌نویسد، رمان‌هایش هستند و آن‌ها در بهترین شکلِ بیانی، دشوارند. ژاپنی‌ها فکر می‌کنند اگر کسی قرار باشد از کشور آن‌ها جایزه‌ی نوبل ادبی را ببرد، احتمالاً باید کسی مانند اینوئه باشد، که کارهایش شباهت زیادی به کاواباتا دارد.»

وقتی از او پرسیده شد که از کدام نویسندگان ژاپنی بیشتر تأثیر گرفته است، آبه پاسخی ساده داشت: «هیچ ‌کدام.» در ابتدا او ذائقه‌اش در ادبیات را با داستان‌های لوییس کرول و ادگار آلن‌پو به‌دست آورده بود و بعدها نیز به نویسندگان دیگری از این دست علاقه نشان داد. چنین پاسخی هیچ شکلی از چاپلوسی نسبت به علاقه‌مندان به سنت‌ها را در خانه‌اش برنمی‌تابد.

نارضایتی آبه از سنت، در کل در طول سال‌ها تنها افزایش یافته است. طی بیست سال، او وقت خود را میان نوشتن رمان و کارگردانی نمایشنامه‌هایش و دیگران تقسیم کرده بود، نمایش‌نامه‌هایی که شامل آثار دوستانش، آرتور میلر و هارولد پینتر می‌شد. دوست کودکی آبه، سیجی سوتسومی، رئیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای سیبو در ژاپن، پشتیبان آبه در عرصه‌ی تئاتر بود. سوتسومی برای کمپانی تئاتر آبه تئاتری نعل‌گونه در طبقه نهم فروشگاه پارکو در محله شیبویا توکیو ساخت که هزینه‌ای بیش از یک میلیون دلار برایش به‌جا گذاشت.

آبه کارگردانی و نمایشنامه‌نویسی را پنج سال پیش رها کرد. او می‌گوید تنها یک دلیل داشت: «هیچ کشوری در زمین نیست که کمتر از ژاپنی‌ها به تئاتر علاقه‌مند باشد.» همچنین می‌گوید که او به بیزاری از «هر نوع مراسمی» رسیده بود و تئاتر، بنا به زعم آبه، رسمی‌ترین نوع هنر محسوب می‌شد.

او می‌گوید: «چند سالی است که حس می‌کنم بالا رفتن علاقه‌ی افراد به مراسم‌ها و رسوم در سرتاسر دنیا نشأت گرفته از نوعی جدید از ناسیونالیسم است و به همین دلیل، تلاش کرده‌ام از هر نوعی از مراسم و رسم برائت بجویم. من به مراسم ازدواج دخترم نرفتم، من کراوات نمی‌بندم، زبان ژاپنی پر از لایه‌های رسوم است و من تا جای ممکن از استفاده از آن‌ها امتناع می‌کنم. فکر می‌کنم مادرم به زودی بمیرد، اما کاملاً مخالف برگزار کردن مراسم ختم برایش هستم و اگر هم برگزار شود، من در آن شرکت نخواهم کرد. بعید می‌دانم که برادران و خواهرانم با من هم‌نظر باشند و منتظر برخوردی سخت و ناگوار با آن‌ها هستم.»

عدم علاقه‌ی آبه به ناسیونالیسم و رسوم وابسته به آن، ریشه در صحنه‌ها و سیاست‌های جوانی او دارد. آبه در شهر کهن موکدن یا شنیانگ منچوری بزرگ شده است، که ژاپنی‌ها آن را در ۱۹۳۱ از چین گرفتند. او از کیفیت چینی شهر لذت می‌بُرد و از رفتارهای ارتش ژاپن در طول اشغال سخت بیزار بود. به‌عنوان شاهدی بر دلسردی او از ژاپن، او نام خود را از کیمیفوسا به شکلی چینی‌تر بدل کرد، کوبه.

پس از آن که مدرک پزشکی مشکوک خود را از دانشگاه دریافت کرد، آبه اولین داستان‌های جدی‌اش را نوشت. شامل داستانی به نام دندروکاکالیا، که نام نوعی گیاه است، درباره‌ی «آقای هرکس» که تبدیل به یک گیاه می‌شود. او ازدواج کرد و همراه با همسرش ماچی از شهری به شهر دیگر می‌رفت. آن‌ها در خانه‌های دوستان‌شان و در زاغه‌ای در مزرعه‌ای سوخته زندگی می‌کردند.

آبه مکرراً در مصاحبه‌هایش می‌گوید که مخالف ناسیونالیسم بیش از حد و رشد تأثیر حکومت بر زندگی خصوصی افراد است. او هیچ نقشی در سیاست‌های چپ‌گرایان ندارد و سیاستِ راست‌گرایانه میشیما باعث شد که آبه فکر کند دوستش در دیوانگی واضح غرق شده است. اما به‌خاطر روابط کمونیستی‌اش، اداره مهاجرت آمریکا با او رفتارهای خشنی دارد. همچون گراهام گرین و گابریل گارسیا مارکز، او وضعیت حکم «استثناء بودن» را زیر قانون ۱۹۵۲ والتر مک‌کارن داشت. اگر به او ویزای توریستی داده می‌شد، به‌شدت انحصاری بود و اجازه‌ی کار دیگری را به او نمی‌داد و مجبور بود محل حضورش را همواره گزارش دهد.

او عضوی از سازمان پن ژاپن نیست و به آنان تعلقی ندارد و تنها به این کنگره آمده بود، چرا که توسط بن‌مایه‌ی «تخیل و کشور» جلب شده بود. تعدادی نویسنده، بالاخص نورمن میلر، این ایده را داده بودند که کشور یک تخیل دارد، شر یا خیر. آبه کشور و تخیل را دشمنانی برای هم می‌بیند.

آبه می‌گوید: «برای من دیدن وجود کتابی از کافکا در کمپ‌های ارتش اسرائیل یا دیدن کتاب داستایوفسکی در ویرانه‌های جنگ ژاپن، تصاویری وحشتناک ترسیم می‌کنند که به کمال ترس من از ناسیونالیسم را بازتاب می‌دهند. داستایوفسکی و کافکا نویسنده بودند و مخالف هر نوعی از ناسیونالیسم و میهن‌پرستی، اما این جریان امروزه نه تنها در جهان سوم، که در ژاپن و آمریکا نیز رو به رشد است و این ترسناک است.»

آبه بر این علاقه‌ی شدید و مریض جوامع، بالاخص ژاپن، به ریشه‌های ملی‌اش شوریده است. در آغاز سال جدید، ژاپنی‌ها مسافرتی خاص به شهر تولد خود می‌کنند، اما آبه هرگز در این مراسم شرکت نکرده است. او آلمانِ نازی را به‌عنوان تجلی دقیقی از تأکید بر ریشه‌های می‌بیند: «آزارهای ارتش نازی بر یهودیان شهرنشین استنباطی از نظریه‌ی هیتلر بود برای ارتقایِ کیفیت‌های بخش روستایی‌نشین آلمان. رعیت‌های روستایی تمام تلاش خود را کرده بودند و یهودی‌ها نه.»

بی‌ریشگی و تنهایی برای آبه منابع ناامیدی نبودند؛ این‌ها شرایط طبیعی و منابعی برای امید محسوب می‌شدند. آبه مسیری طولانی را از زاغه‌نشینی و فروش کاسه‌های برنج برای زندگی کردن طی کرده است. او علاقه‌ی عجیبی به ماشین‌های گران‌قیمت دارد، کامپیوترهای جدید، ماشین‌های مسابقه گران‌قیمت، وسایل استودیو. او اتاق به اتاق می‌گشت و جملاتی را روی تکه‌های کوچک کاغذ می‌نوشت. بنا به دلایلی، او نمی‌توانست یک کلمه را پاک کند و جایش چیز دیگری روی همان برگه بنویسد. در نتیجه خانه‌شان آن‌چنان پر از کاغذ بود که انگار در جنگلی بود، میانه‌ی پاییز.

او می‌گوید: «ببینید، به نظر من رفتار بنیادی یک نویسنده باید بی‌احساسی باشد. به‌جای آنکه هر چیزی که می‌دانم را در یک رمان بیاورم، تلاش می‌کنم هر چیزی که حیاتی نیست برای داستان را حذف کنم. این تماماً یک پروسه‌ی حذفی است، یک بیان برای آنچه مسلماً ضرورت دارد و نه فقط افکار و خاطرات جسته و گریخته از هم. و برایم مهم است که مطمئن باشم تمام انتخاب‌های درست را انجام داده‌ام.»

این روزها آبه سیستمی مؤثرتر برای نوشتن در پیش گرفته است. شیوه‌ای که هرگز در تخیل نیز نمی‌گنجد که کسانی چون کاواباتا یا میشیما یا همتایان ادبی آن‌ها انجام دهند: «این روزها از یک پردازشگر کلمات استفاده می‌کنم.»

#ادبیات ژاپن #دیوید رمنیک #میشیما #کوبه آبه
نوشته قبلی: قصه‌گوی ریگ‌های روان
نوشته بعدی: تعالی شن و انسان

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh