اگر با این تعبیر موافق باشیم که «سبک» نویسنده محصول تکنیک خاص روایت و جهان واره داستانی اوست، باید بگوییم دونالد بارتلمی به معنای واقعی کلمه یک نویسنده صاحب سبک است. بارتلمی استاد تلفیق سبکها و نظریات پیش از خود و هم دوره خود است. اما این تلفیق تنها یک کولاژ تقلیدی نیست. همه چیز-از جریانهای فلسفی متقدم و متاخر گرفته، تا فیزیک و نجوم، و باز از سورئالیسم و داداییسم گرفته تا داستان کوتاهِ کوتاه و فلشفیکشن و مینیمالیسم- برای بارتلمی مواد خامی هستند که صرف ساختن شیء هنری تازهای میشوند (و این امر چقدر در فرآیند نویسندگی بارتلمی آموزهی مهمی است و چه کم بهره بردهایم ما ایرانیها از این آموزهها). با این حال فکر میکنم درک جهانواره داستانی بارتلمی و لذت بردن از شیوههای روایت او کار آسانی نیست. یعنی اولی بسیار وابسته به شناخت دومی است و این شناخت مستلزم بردباری و بازخوانیهای مکرر داستانهای اوست.
سبک نوشتاری بارتلمی دافعه بسیاری دارد: داستانهای او معمولا علیه پلات حرکت میکنند و فضایی مالیخولیایی دارند و گاهی به نظر میرسد هیچچیز وجود ندارد تا پیرفتهای داستان را به هم متصل کند. اما این اغتشاش ظاهری در اصل بازنمایی درکی است که بارتلمی از دنیا دارد. او با همه چیز این دنیا سر شوخی را باز میکند و بیرحمانه آدمی را دست میاندازد و حتی متن خودش هم از این تحقیر و تمسخر در امان نمیماند. او از گزارههای یقینی خاص جهانبینی مدرن گریزان است. داستانهای او «حقیقت مطلق» و «قطعیت» را مضحک میدانند چرا که به قول یکی از شخصیتهایش در داستان «زرباران»: «ما احساس میکنیم امروزه بشر در خودش گم شده، از خود بیگانه و ناامید شده. رنج میبره، ناامیده و ایمان ضعیفی داره. چرا به این دنیا آمدهایم و چرا میرویم؟… انسان در صحنهای گمنام و بیهویت ایستاده و هراس از مرگ به جانش افتاده» (زرباران، ترجمه: احسان لامع، نشر نگاه، ص ۱۸). البته این پرسش به ظاهر جدی هم در طول داستان مورد تمسخر قرار میگیرد، چون طرحکننده ی آن یک تهیهکننده ی کلّاش برنامههای تلویزیونی است. این نگرش دقیقا در تقابل با نگرش «اتوپیایی» قرار میگیرد. تفکری که خود بعدها جریانساز شد و شاخه مهم «سایبرپانک» را در ادبیات (و بعدها سایر هنرها) پدید آورد. حتی نام همین داستان «زرباران» هم در زبان مبدا معنایی دوپهلو دارد و میتواند کنایهای باشد به عمل ادرار. از این دست شوخیهای ویرانکننده در آثار بارتلمی زیاد یافت میشود. کسانی که به زیباییشناسی خاص حاکم بر داستانهای او خو نگیرند، بدون تردید آثارش را چرند و بیمعنا و فاقد ساختار تشخیص خواهند داد. به همین خاطر هم بارتلمی یکی از مهمترین داستاننویسان پسامدرن است. او هر وقت میخواهد خط روایت داستان را میشکند و شروع میکند به نوشتن سطرهایی ظاهرا نامرتبط که گاهی فکاههاند، گاهی کولاژی هستند از ادبیات کلاسیک و گاهی حتی گریزی میزند به ادبیات جاری در آگهیهای بازرگانی دوران خویش و یا درج تصاویر بیربط (حتی نقل است در میانه ی یکی از داستانهایش تصویری از تصادم دو کشتی گنجانده شده که هیچ ربطی به داستان ندارد و بعد هم این عبارت آمده: «تقصیر ما نبود!». تغییر لوکیشنها، مرزبندی میان وهم و واقعیت و شوخی و جدی، همه در داستانهای بارتلمی به هم میریزد. دایره واژگانی او از کهنترین گونههای ادبیات انگلوساکسون تا زبان کوچه و بازار و گاه نحوشکنی در زبان معیار را هم در بر میگیرد. نثر ژورنالیستی، نثر علمی و مقالهای و نثر احساسی و کممایه ادبیات عامهپسند، در کنار نثر ادبی خود بارتلمی در هم میآمیزند و چیزی غریب میسازند. بازنمایی این نثر البته در ترجمه چندان آسان نیست و گاه شاید ناممکن باشد؛ کما این که بازنمایی و درک جهانواره داستانی بارتلمی هم برای غیرآمریکاییها کار چندان سادهای نیست و از من به شما نصیحت که اگر دور و برتان کسی ادعا کرد: «من کاملا بارتلمی را میفهمم» به صداقتش شک کنید.
نظرات: بدون پاسخ