روی یکی از مبلهای لابیِ هتل نشستهام. اتاق را تحویل دادهام، صورتحساب را پرداخت کردهام، و چمدانِ کوچکم کنار دستم آمادهی حرکت است. ولی مسئولِ پذیرش میگوید تاکسی یک ربع دیگر میرسد. این تأخیر اجازه میدهد کمی فکر کنم. مخصوصاً بعد از اتفاقات بیستوچهار ساعتِ گذشته که دارم سعی میکنم ازشان سر در بیاورم. تا […]
خوابِ خیال
|| دربارهی مجموعه داستانِ «دیوهای خوشپوش»، نوشتهی گلی ترقی || برای آندسته از مخاطبانی که گلی ترقی را فلسفهخوانی داستانسرا و قصّهنویس میدانند و طنز روان و زنانگی معتدل او را در بزرگ بانوی روح من، اتوبوس شمیران، خانهای در آسمان، من هم چه گوارا هستم، اتّفاق، جایی دیگر، دو دنیا و فرصت دوباره به […]
پیتکا
چشمانم را که باز میکنم آفتاب به لبه ی پنجره رسیدهاست و صدای رادیوی زن همسایه بلند شدهاست. باید حدودا هفت صبح باشد. موهایم را از روی صورت پَس میزنم. تصویرم در آینهی روبرو با ملحفهی سفید و دستها و پاهای کِش آمده و آویزان از هر طرف، شبیه به قابهای فوتومنتاژ شدهای است که […]
خیلی به مرگ فکر میکنم
گفتوگویی منتشرنشده با «حمیدرضا صدر»، پیرامون زندگی و آثارش آن روزها هنوز خبری از کرونا نبود، جهان شکلِ دیگری داشت، هنوز میشد بیدغدغهی انتقالِ بیماری در مکانی سربسته جمع شد و گفت و شنید، هنوز شوری برای «کاری کردن» بود انگار. آن روزها، آن روزهای اول پائیز یا آخرِ تابستانِ پنج سالِ پیش شاید، […]