اولینبار سیدابراهیم را در منطقهی حمرا در بیروت غربی دیدم. آنموقع، دنبال کافهای میگشتم که قبلا کسی بهم توصیه کرده بود و نمیتوانستم پیدایش کنم. داشتم در گوشهای از حمرا، در خیابان ژاندارک، نقشهی آنجا را بهدقت بالا و پایین میکردم که سیدابراهیم به من نزدیک شد. با آن شلوار جین آبی، پیراهن چهارخانه و […]
گفت آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو
در چندوچون تاریخ شفاهی و ایرانی جماعت تجربه نشان داده که تاریخ شفاهی دو جا خیلی کارکرد دارد و به درد میخورد: نخست جایی که میخواهی از لانگشات کلی و کلان یک برههی تاریخ، به کلوزآپ برسی و جزییات نزدیکتر و دقیقتر و بیشتری را ببینی؛ دوم زمانی که اعتباری به تاریخ مکتوب و […]
با غاده السمان در کوچهی بنبست
یادداشتهای یک جتلگ از قارهای دور – ۳ راضیه مهدیزاده «دلم برای پزشکی میسوزد که بعد از مرگم تنم را تشریح خواهد کرد. او قلبم را به شکل نقشهی جغرافیای جهان عرب خواهد یافت.» این جمله را غاده گفت. دستی در موهای پرپشت سیاهش کشید و من را در انتهای کوچهی بنبست با […]
در مقامِ روایتگری
تنگناها و ناگریزیهای مصاحبهگر در مصاحبهی تاریخ شفاهی حمید کرمیپور/ عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران مصاحبهگر بهعنوان مورخ در جریان مصاحبه و حتی پیش از آن وظایف خطیر و متعددی برعهده دارد. انتخاب و گزینش مصاحبهشوندگان، آشنایی با راوی و حتی دوستان و نزدیکان او، اشراف کامل بر موضوعهای مورد بحث، هدایت […]