دربارهی بابِ برزویهی طبیب در «کلیله و دمنه» و دیگر چیزها خواندن ادبیات فارسی یعنی خواندن مدام متنهای ادبی. خواندن هزاران صفحه نظم و نثر که نویسندگانشان قرنها فاصلهی زمانی و فرسنگها فاصلهی فکری دارند، لحظات غافلگیرکننده و جذاب دارد، اما اغلب ملالآور است. شکیبایی و شاید بشود گفت نوعی ریاضت میخواهد. نوعی […]
تلهی افسونگر متافیزیک
یادم نیست این نقل قول از کدام کتاب بود. تورات، انجیل یا کمدی الهیِ دانته، که شرح لحظهی «بیناییِ» آدم و حوا را میداد: «زن از آن میوه خورد و بعد به شوهرش هم داد. یکهو چشم باز کردند و دیدند عریانند». به یقین، مراد از «چشم باز کردن»، جز «حیرت» نیست. ارسطو، «حیرت» را […]
احمد اخوت داییِ من نیست!
آرش اخوت توضیح: مدتی پیش، وقتی یکی از دستاندرکارانِ برنامهی «نکوداشتِ احمد اخوت» در موسسهی فرهنگیِ رویش از من پرسید چیزی برای خواندن در این برنامه دارم؟ گفتم نه! گفتند «خاطرهای» ندارم آیا از مثلا چیزی اگر از او آموختهام؟ گفتم نه! خاطرهگفتن در چنین مراسمی را که خوش ندارم اصلن؛ بهخصوص که با […]
در ضرورت پارانویا و احضارِ «دیگری»
آخرِ یک سیدی، خیلی اتفاقی فیلمی کوتاه پیدا کردیم از اُتراق رفقا حوالی ماسوله، حدود پانزده سال پیش، که سعید تویش زیر یک آلاچیق دراز کشیده. طبق معمول از دیو و دد ملول. یک دست جام باده و یک دست سیگار و یک دست کتاب و هزار دستانِ دیگرش سرگردان خیال زلف یار… یکی از […]