gail albert halaban

«زندگی در فیلمی علمی ـ تخیلی»؛ نوشته‌ی سیلویا رنفانی

فعلاً که در امانم. بچه‌ها پیش پدرشان هستند ـ ویروس را به جان هم می‌اندازند، به سروکله‌ی هم می‌کوبند. کم‌سن‌تر و قوی‌تر و زیباتر  از آنند که تسلیم شوند. بخت با من یار بوده و از این بابت شاکرم. تنها در آپارتمان خالی می‌نشینم، یعنی تلپی روی کاناپه ولو می‌شوم. حال کریستوف کلمب را دارم […]

جستارخوانی

خلوت من: جایی که دو قطبی‌ها به هم می‌رسند

من در یک خانواده­‌ی شلوغ به دنیا آمدم. خانه­‌ی ما بزرگ بود و پنج اتاق داشت. اما تقریبا به هیچ کداممان اتاقی نمی­‌رسید. چون هیچ‌وقت ماجرا آن‌طور که رسم است اتاق‌ها بین آدم‌ها تقسیم شود، پیش نرفت. بنابراین ما یک زندگی جمعی در یک خانه­‌ی بزرگ داشتیم که هیچ چشم اندازی از خلوت شخصی در […]

Fog

مردی که خلوت شخصی نداشت

محمد برایم لوکیشن خانه‌اش را فرستاده بود. چند متر عقب‌تر از تاکسی پیاده شدم تا کمی توی محله قدم بزنم. محله‌ی شلوغی بود پر از مغازه و موسسه، کفش‌فروشی، خشکبار، زبان انگلیسی، فلافل. لوکیشن یک کوچه را نشان می‌داد. واردش که شدم به محمد زنگ زدم. گفت: «بالا رو نگاه کن.» بالا را نگاه کردم […]

_Do Not Disturb_ Self-Portraits by Anja Niemi

ناخلوت

وجود من از یک ازهم‌گسیختگی و پریشانی رنج می‌برد و این همان بهانه‌ای است که ذهنم را جز به چند تلاش نافرجام در کودکی برای ساختن یک حریم ساده یادآور نمی‌شود. این که بتوانم در یک نقطه از وجودم چمباتمه بزنم و فکر کنم و چیزی از من بتراود هرگز کار من نشده است. من […]